موج سوم
نویسنده: آلوین تافلر
موج سوم
موج سوم متعلق به کسانی است که فکر می کنند داستان بشری به انتها نرسیده و تازه آغاز شده است. امروزه موجی قوی، بخش عظیمی از جهان را فرا گرفته و دنیایی عجیب و تازه برای کار و تفریح، ازدواج و پرورش اطفال یا بازنشستگی خلق کرده است. چیز دیگری در جریان است که بدان توجه چندانی نشده است.
تمرکز کتاب شوک آینده، فرآیندهای تحول بود نه جهات تحول. موج سوم اعتقاد دارد که هر تمدنی از فرآیندها و اصولی معین استفاده می کند و برای تبیین واقعیت و توجیه هستی خود «ابر ایدئولوژی» خود را پدید می آورد. وقتی پی بردیم چگونه این اجزاء و فرآیندها و اصول به یکدیگر پیوسته اند و چگون تحت تاثیر جریانهای نیرومند تحول، یکدیگر را دگرگون می کنند، موج عظیم تحولی را که زندگی همه ما را آشفته کرده است بهتر درک خواهیم کرد.
در عصری که زندگی می کنیم تمدنی نوین در حال تکوین است، و انسانهای بی بصیرت در همه جا سعی دارند آن را سرکوب کنند. این تمدن با خود شکلهای جدید خانواده، کار و عشق ورزیدن و زندگی، نظام جدید اقتصادی، تعارضهای جدید سیاسی، و مهمتر از همه آگاهی دگرگون یافته ای را به همراه خواهد آورد.
موج اول، تحول ده هزار سال قبل با اختراع کشاورزی به راه افتاد، موج دوم، تحول تکان دهنده ای است که حاصل انقلاب صنعتی بود. ما فرزندان دگردیسی بعدی؛یعنی موج سوم هستیم. عده ای از ظهور «عصر فضا»، «عصر اطلاعات»، «عصر الکترونیک» یا «دهکده جهانی» سخن می گویند.
موج اول تمدن، یعنی انقلاب کشاورزی هزاران سال طول کشید تا ماموریت خود را به پایان رساند. امروز حرکت تاریخ، شتاب بیشتری گرفته است و گویی موج سوم با سرعت زیاد بستر تاریخ را در می نوردد تا طی چند دهه به کمال خود برسد.
موج سوم با ازهم گسستن خانواده هایمان، متزلزل ساختن اقتصادمان، فلج کردن سیستمهای سیاسی مان، و فرو پاشاندن نظامهای ارزشی مان بر زندگی همه اثر خواهند گذاشت. این موج تمام روابط کهنه و فرسوده قدرت، مزایا و حقوق ویژه نخبگان در خطر گرفتار آمده امروز را مورد تهدید قرار می دهد و در عین حال زمینه هایی را برای جنگ قدرت فردا فراهم می آورد.
تمدن موج سوم در عین حال که به مقدار زیاد فنی است، ضد صنعت نیز هست. این تمدن نوین در همان حال که نظام کهنه را به مبارزه می خواند، نظام اداری را هم واژگون می سازد، قدرت دولت ملی را به تحلیل می برد و باعث به وجود آمدن اقتصادهای نیمه خودمختار در جهان فرا-امپریالیست می شود. این تمدن نیاز به حکومت هایی ساده تر، کاراتر و دموکراتیک تر از آنچه ما امروز می شناسیم، نیاز دارد.
تمدن موج سوم شکاف تاریخی میان تولید کننده و مصرف کننده را کم می کند و نظام اقتصادی تولید برای مصرف شخصی آینده را به وجود می آورد. حوادث کنونی چیزی نیست مگر یک انقلاب جهانی و یک جهش کوانتومی در تاریخ.
در نقطه ای از تاریخ، ده هزار سال پیش، انقلاب کشاورزی آغاز شد و با گسترش روستاها، اسکان جمعیت ها و ایجاد زمینهای زراعتی و شیوه جدید زندگی جای خود را روی کره زمین باز کرد. در پایان قرن هفدهم هنوز موج اول تحول فرو ننشسته بود که انقلاب صنعتی همه اروپا را فرا گرفت و دومین موج بزرگ تحول جهانی را به راه انداخت.
امروزه موج اول به طور کامل فرو ننشسته است اما بخش مهم نیروهای این موج به تحلیل رفته است. موج دوم طی چند قرن، زندگی بشر را دگرگون ساخت و همچنان به پیشروی خود ادامه می دهد بطوریکه تا کنون بسیاری از کشورهایی که در عصر کشاورزی بوده اند، تلاش می کنند تا کارخانه های ذوب آهن، فلز، خودروسازی، نساجی، راه آهن و کارخانه های مواد غذایی تاسیس کنند. هنوز نیرمحرکه نظام صنعتی به خوبی احساس می شود. موج دوم هنوز تمام نیرویش را مصرف نکرده است.
اوج روند صنعتی شدن در دهه های بعد از جنگ جهانی دوم بود، اما موج سوم که درباره آن شناخت اندکی حاصل شده است، نیز سراسر گیتی را فرا گرفته و هرآنچه را که سر راه خود می یابد متحول خواهد کرد. در نتیجه، بسیاری از کشورها آثار هر دو و حتی هر سه موج را به طور همزمان تجربه می کنند؛ امواجی که کاملاً متفاوتند و با سرعتهای گوناگون و با نیروهای مختلفی که به دنبال دارند، در حرکتند.
در دهه ۱۹۵۵ بود که موج سوم در آمریکا بسیج نیروهایش را آغاز کرد. امروزه برخورد بین موج سوم و نظام اقتصادی و نهادهای منسوخ و متحجر موج دوم همه کشورهای صنعتی پیشرفته را دچار آشفتگی کرده است.
اما هرگاه جامعه ای با دو یا سه موج غول آسای تحول به طور همزمان مواجه شود که هیچکدام هم به طور کامل مسلط نشده باشند، تصویر آینده مغشوش شده و در هم می ریزد. طبیعی است در این حال فهم و درک تحولات و تعارضهایی که به دنبال دارد بسیار دشوار می شود.
برخورد امواج پیشگام و این سه تحول، اقیانوسی متلاطم و پر از جریانهای مخالف، در هم پیچیده و گردابهایی بزرگ که جریانهای مهمتر و عمیق تر تاریخی را در اعماق خود پنهان دارد، به وجود می آورد.
تعارض میان گروههای حافظ منابع موج دوم و موج سوم در واقع اساسی ترین تنش سیاسی است که سراسر جامعه امروز را فرا گرفته است.
سوال اساسی این است که چه کسی تمدن جدیدی را که به سرعت خود را جایگزین تمدن صنعتی می کند شکل می دهد. کلید درک معمای جهان فعلی در حقیقت چیزی نیست جزء درک مبارزه ای که یک طرف آن را طرفداران حفظ نظام صنعتی و طرف دیگر را طرفداران سرنگونی آن تشکیل می دهند. از آن مهمتر، خواه به تدوین سیاستهای یک مملکت مشغول باشیم، یا تنظیم خط مشیهای یک شرکت بزرگ، و یا بخواهیم برای هدفهای زندگی فردی خود برنامه ریزی کنیم، در هر حال برای تغییر آن جهان ابزاری جدید در دست خواهیم داشت. برای بکار گرفتن این ابزار، باید بتوانیم تحولاتی را که ناشی از تداوم تمدن صنعتی گذشته اند، از تحولاتی که ظهور تمدن جدید را تسهیل می کنند به وضوح از یکدیگر تمیز دهیم.
باید کهنه و نو – یعنی نظام صنعتی موج دوم را که بسیاری از ما در آن تولد یافته ایم و تمدن موج سوم را که فرزندانمان در آن زندگی خواهند کرد – هر دو را خوب درک کنیم.
الگوهای اساسی نظام صنعتی، به رغم تفاوتهای سیاسی یا تنوع میراث فرهنگی کشورها یکسان بوده است. ۳۰۰ سال قبل شروع انفجاری بود که آن را بنام انقلاب صنعتی می شناسیم. نظام صنعتی یک نظام اجتماعی غنی و چند وجهی را تشکیل می داد که بر تمام جنبه های زندگی اثر گذاشت و همه خصایص گذشته موج اول را مورد حمله قرار داد. در میانه قرن بیستم نیروهای موج اول درهم شکست و تمدن موج دوم بر کره زمین مسلط شد. همه جوامع موج دوم از ویژگیهای مشترکی برخوردارند:
- انرژی مورد نیاز بقای تمدن دوم عبارت از: زغال، گاز و نفت یغنی سوخت های فسیلی هستند که جبران ناپذیرند. سوخت های فسیلی بنیان جوامع موج دوم را تشکیل می دهند. (نظام انرژی)
- پیشرفت عظیم تکنولوژی و تاسیس کارخانه ها و سربرآوردن صنایع زغال سنگ، نساجی و راه آهن در ابتدا و سپس فولاد و خودروسازی و آلومینیوم و داروسازی و لوازم خانگی (نظام تولید)
- دگرگونی همزمان نظام توزیع با استفاده از راه آهن، بزرگراهها، فروشگاههای بزرگ، نمایندگی ها، توزیع انبوه و داد و ستد انبوه (نظام توزیع). در همه جوامع نظام انرژی، نظام تولید و نظام توزیع؛ اجزای به هم پیوسته و مرتبط نظامی بزرگتر را تشکیل می دهند. این نظام بزرگتر سپهر فنی است و در هر مرحله ای از توسعه اجتماعی از ویژگیهایی برخوردار است.
- خانواده هسته ای (سپهر اجتماعی) متشکل از پدر ، مادر و تعداد کمی فرزند.
- آموزش و پرورش همگانی بر پایه کارخانه طرح ریزی شده بود. سه درس مهم این نظام (آموزش و پرورش) عبارتند از: (الف) وقت شناسی، (ب) اطاعت و (پ) کار تکراری طوطی وار است. کارخانه ها به زنان و مردانی نیاز دارد که غلام حلقه به گوش ماشین یا اداره باشند. (مدارس کارخانه ای)
- شرکت سهامی همچون موجود فناناپذیر برای اینکه سرمایه کلان تکنولوژی های موج دوم را تامین کند و بیش از موسسان خود عمر کند. خانواده هسته ای، مدارس کارخانه ای، و شرکت های سهامی غول پیکر ؛ نهادی اجتماعی معروف جوامع موج دومی به شمار می آیند
- دگرگونی ساختار تولید هنری. هنر خود را در اختیار بازار قرار داد.
- رسانه های همگانی، روزنامه ها و مجلات تیراژ انبوه. در همه رسانه های همگانی؛ از روزنامه و رادیو تا سینما و تلویزیون، ما بار دیگر بازتابی از اصول اساسی کارخانه را می بینیم. (سپهر اطلاعاتی)
سپهر اطلاعاتی، با سپهر فنی و سپهر اجتماعی درهم آمیخت و به خدمت آنان درآمد. سپهر فنی تولید و توزیع ثروت را برعهده گرفت، سپهر اجتماعی با هزاران سازمان و تشکیلات به هم پیوسته اش برای افراد نقش هایی را تعیین می کرد و سپهر اطلاعاتی، اطلاعات لازم را برای فعالیت کل نظام، توزیع می کرد. سپهر فنی، سپهر اطلاعاتی و سپهر اجتماعی به اتفاق، معماری اساسی جامعه را شکل دادند.
صنعتی شدن وحدت تولید و مصرف را درهم شکست و تولید کننده را از مصرف کننده جدا ساخت. در واقع اقتصاد یکپارچه موج اول را به اقتصاد دو پاره موج دوم تغییر داد. اقتصاد بازار زده شد. رشد اقتصادی (که با حجم بازار سنجیده می شد) به هدف اولیه دولتها اعم از سرمایه دار و سوسیالیست تبدیل شد. روابط شخصی، پیوندهای خانوادگی، عشق، دوستی، علقه های همسایگی و اجتماعی همگی در هجوم بی رحمانه منافع شخصی تجاری رنگ باخته اند یا به تباهی کشیده شده اند. حرص به پول، کالا و اشیا بازتاب سرمایه داری یا سوسیالیسم نیست، بلکه محصوا نظام صنعتی است. شکاف زیادی بین زنو مرد به وجود آمد. مرد از آنجا که بود به سوی آینده حرکت کرد و زن در گذشته باقی ماند. این جدایی، شکافی در شخصیت و زندگی روانی ایجاد کرد. روش زندگی صنعتی باث شد مردها عینیت گرا و زنها ذهنیت گرا شوند. تفاوتهای دو جنس عمیق تر شد.
هر تمدنی قواعدی پنهانی یعنی مجموعه از قوانین یا اصول دارد که د رهمه فعالیت هایش همچون طرحی مکرر جریان می یابد. تمدن موج دوم شش اصل دارد که عبارتند از:
- استاندارد کردن (همسان سازی). اصل استاندارد سازی همه جنبه های زندگی را فرا گرفت: اندازه استاندارد، پول استاندارد….
- تخصصی کردن: شغل ها و حرفه های تخصصی
- زمان بندی کردن فعالیت ها (ساعت گرایی)
- متراکم کردن: متراکم کردن انرژی، جمعیت، کار، زندانهای بزرگ، تیمارستان ها، سرمایه، صنایع بزرگ متراکم، و …
- بیشینه سازی: وسواس بزرگ طلبی،
- تمرکز: تمرکز قدرت در دست دولت، بانک مرکزی، و…
این اصول به نوبه خود هر یک دیگری را تقویت کرد و سرانجام به پیدایش دیوانسالاری منجر شد و پاره ای از عظیم ترین، انعطاف ناپذیرترین و قدرتمندترین تشکیلات اداری را که تا کنون جهان به خود دیده است، به وجود آورد که در آن فرد در جهانی کافکایی پر از سازمانهای غول پیکر، سرگردان و به حال خود رها شده است.
اما امروزه هر یک از اصول بنیادین تمدن موج دومی از جانب نیروهای موج سوم مورد حمله قرار گرفته اند.
جوامع صنعتی برای انسجام بخشیدن به امور؛ همواره به دولت احتیاج دارند ولی عوام فریبان سیاسی (مانند نامزدهای ریاست جمهوری در امریکا) تا به حال بارها و بارها ادعا کرده اند که دستگاه دولت باید کوچک تر شود. طرفداران بازار آزاد به دخالت دولت در امور اقتصادی اعتراض داشته اند اما اگر روند صنعتی کردن جامعه فقط به بخش خصوصی واگذار می شد – و اگر اصلاً چنین کاری می توانست بدون وجود دولت انجام شود – آهنگ آن به شدت کُند می شد. دولت تسریع کننده بزرگ توسعه صنعتی به شمار می رفت و به علت قدرت قهری و درآمدهای مالیاتی اش قادر به انجام اموری بود که از عهده بخش خصوصی برنمی آمد.
برخلاف نظرات مارکس- که معتقد بود نهایتاً کارگران ابزار تولید را در دست خواهند گرفت- یا پیروان آدام اسمیت – که ترجیح می دادند سرمایه داران، قدرت را حفظ کنند- متخصصین و تکنسین های قدرت ابزار انسجام دهی را تصاحب کردند و بوسیله آن کنترل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در دست گرفتند.
جوامع موج دوم تحت فرمانروایی انسجام دهندگان قرار گرفت. این تکنسین های قدرت، خود در سلسله مراتب نخبگان و خرده نخبگان سازمان یافتند. به تدریج تشکیلات علمی، دفاعی و فرهنگی به وجود آمد. قدرت در تمدن موج دوم در اختیار دهها، صدها و حتی هزاران نخبه متخصص قرار گرفت. بنابراین در همه کشورهای موج دومی – چه سرمایه داری چه سوسیالیستی – گروههای مدیران و انسجام دهندگان متخصص، بروکراتها یا مدیران اجرایی خود توسط مدیران و انسجام دهندگان جامع نگر انسجام یافتند. باز هم در سطحی بالاتر، انسجام دهی به دست ابرنخبگانی انجام می گرفت که عهده دار تخصیص منابع و سرمایه ها در کل جامعه بودند. این افراد چه در پنتاگون چه در سازمان برنامه ریزی اتحاد جماهیر شوری (سابق) به نوبه خود حدود وظایف انسجام دهندگان سطح متوسط را تعیین می کردند. این تصمیم گیرندگان بی چهره که اهرمهای سرمایه گذاری را تحت کنترل خود دارند، ابر نخبگان همه جوامع صنعتی را تشکیل می دهند.
اسامی، شعارها، و احزاب و نامزدها شاید تغییر کنند؛ انقلاب ها می آیند و می روند؛ چهره های جدید در پشت میزهای بزرگ ساخته از چوب ماهون ظاهر می شوند، اما ساختمان قدرت همچنان پابرجا باقی می ماند.
طی ۳۰۰ سال گذشته در کشورها یکی پس از دیگری شورشیان و اصلاح طلبان سعی داشته اند دیوارهای قدرت را درهم بشکنند و جامعه ای نوین مبتنی بر عدالت اجتماعی و مساوات در حقوق سیاسی بوجود آورند. جنبش ها و نهضت های انقلابی برای مدتی احساسات و عواطف میلیونها افراد را با وعده آزادی به خود جلب کرده اند. حتی انقلابیون در مواردی موفق شده اند رژیمی را سرنگون سازند. اما در همه موارد بازده نهایی یکسان بوده است:
همواره شورشیان و اصلاح طلبان انقلابی تحت لوای پرچم خود ساختارهای مشابهی از خرده نخبگان، نخبگان و ابر نخبگان ایجاد کرده اند.
نظام صنعتی و دموکراسی تمام و کمالی که نظام صنعتی وعده داده بود، در واقعیت با یکدیگر ناسازگارند. این نظام دیگر با وضع موجود تناسبی ندارد و قابل تحمل نیست.
دموکراسی جدید فوران کرده، فشار در جهت عدم تمرکز قدرت است نخبگان ثبات و ایمنی خود را از دست داده اند.
آنجا که مساله سیاست مطرح است. حتی دو کشور صنعتی شبیه هم یافت نمی شود. اما اگر این تفاوتهای ملی و محلی را کنار بگذاریم، ناگهان موارد تشابه بسیاری در زیر پوسته ای از این تفاوتها آشکار خواهد شد و تقریباً چنین به نظر می رسد که نظام های سیاسی همه کشورهای موج دوم در واقع بر مبنای یک طرح عملیاتی نهانی مشابه برپا شده اند. جغرافیا در نظامهای رای گیری مبنای جدی قرار گرفته است. شرط محل رای گیری از اهمیت خاصی برخوردار است.
بازرگانان، روشنفکران و انقلابیون اوایل دوران صنعتی واقعاً محصور ماشین شده بودند و گویی ماشین هیپنوتیزم شان کرده بود. این تصادفی نبود که مردانی همچون بنجامین فرانکلین و توماس جفرسون هم دانشمند و مخترع بودند و هم انقلابی سیاسی.
بنیانگذارن انقلابی جوامع موج دوم، اعم از سرمایه داری و سوسیالیست، در حالی که مجذوب این تفکر مکانیکی شده بودند و کورکورانه به قدرت و کارآیی ماشین ها ایمان داشتند، نهادهای سیاسی ای اختراع کردند که بسیاری از مشخصات ماشینهای صنعتی اولیه را دارا بود. جفرسون از «ماشین حکومت» سخن می گوید. مارتی ون بورن؛ «ماشین سیاسی» را ابداع نموم.
ساختارهایی که کشورهای موج دوم با میخ و پیچ و مهره روی هم سوار کردند همگی بر یک مفهوم بنیادین استوار بود: مفهوم نمایندگی.
رای به منزله اتم این مکانیسم نیوتنی به شمار می رفت. حکومت منتخب که حاصل رویاهای آزادی طلبانه انقلابیون موج دوم بود کارزاری (رقابت های انتخابات) ایجاد کرد که در آن حل صلح آمیز اختلافات میان گروهها میسر شد. با این همه حکومت منتخب از همان آغاز نتوانست به وعده های خود وفا کند. به هیچ وجه امور تحت نظارت مردم قرار نگرفت.
برگزاری مراسم انتخابات و این آیین اعتمادسازی در مردم، از نتیجه انتخابات به مراتب مهم تر بوده است.
انتخابات نیروی محرکه عصیانهای گروههای پایین را از آنها گرفت.
پس از انتخابات «ماشین دموکراسی» متوقف می شود.
در عوض، جریان مداوم اعمال نفوذ گروههای سازمان یافته ذینفع، گروههای فشار و دلالان قدرت قرار دارند. تا زمانیکه این بازی انتخاباتی ادامه داشت مردم حداکثر گاهی فرصت پیدا می کردند تا با رای دادن، موافقت یا مخالفت شان را با دولت و سیاست هایش را اعلام کنند. در مقابل تکنسین های قدرت به طور مداوم بر این سیاست ها اثر می گذاشتند. رهبران اتحادیه های کارگری مهم پس از مدتی در همان نخبگان و سرآمدان انسجام دهنده جذب شدند.
حکومت منتخب چیزی جزء نماینده کاذب ملت نبود.
آنچه شاهد آن بوده ایم تمدنی است که به مقدار زیاد به سوخت فسیلی، تولید کارخانه ای، خانواده هسته ای، شرکت سهامی، آموزش همگانی و رسانه های همگانی متکی است که همگی اینها بر پایه گسترش شکاف میان تولید و مصرف بنا شده اند و همگی بوسیله گروه نخبه که وظیفه شان انسجام بخشیدن به کل نظام است، اداره می شوند. در این نظام، حکومت منتخب معادل سیاسی کارخانه است. کارخانه ای که از بالا به پایین اداره می شود.
ساختار سیاسی موج دوم بیش از پیش در حال فرسودگی است و قادر به مقابله با پیچیدگی های جهان امروز نیست.
یکی از بنیانهایی که مورد هجوم واقع شده است، دولت ملی است. موج دوم به سرعت به شمار افراد علاقه مند به جهان بزرگتر را چندین برابر کرد. افقهای ذهنی به تدریج گسترش یافت. تحت تاثیر این تحولات، محل گرایی کم کم از بین رفت و به جای آن آگاهی ملی شکل گرفت. هیجان ملی گرایی سرتاسر بخشهای صنعتی جهان را فراگرفت. وضع موجود حمل و نقل و ارتباطات و نوع و میزان انرژی مصرفی و بهره بری تکنولوژی، حدود وسعت قلمروای را که یک ساختار سیاسی واحد (دولت) می تواند بر آن حکمروایی داشته باشد، تعیین می کند.
نخبگان انسجام دهنده تکنولوژی پیشرفته برای شکستن محدودیت های گسترش قلمرو ساختار سیاسی واحد وارد مسابقه فراتر از تصور قرن نوزدهم یعنی ساختن راه آهن شدند. اما میل به انسجام دهی در مرزهای یک کشور متوقف نشد. تمدن صنعتی با همه قدرتش مجبور است از خارج تغذیه کند. نظام صنعتی بدون آنکه سایر کشورهای جهان را در نظام پولی ادغام کند و آن نظام را به سود خود تحت نظارت درآورد نمی توانست ادامه حیات دهد.
هیچ تمدنی بدون تعارض گسترش نمی یابد. امپریالیسم موج اول در واقع امپریالیسم خُرد بود موج دوم این دله دزدی و چپاول تقریباً محدود را به فعالیت اقتصادی وسیع تبدیل کرد به بیانی دیگر، امپریالیسم خُرد را به امپریالیسم کلان مبدل ساخت.
امپریالیسم کلان مواد خام مستعمرات را تا قطره آخر وارد کرد و در صنایع خود به کار انداخت و غالباً کالاهای ساخته شده را با بدست آوردن سودی عظیم به انحای گوناگون به خورد همان مستعمرات داد.
سیاستمدار بریتانیایی جوزف چمبرلن علناً اظهار داشت: “امپراطوری یعنی تجارت“.
رهبران اروپا که نسل در نسل با نوسانات متناوب رونق و رکود دست به گریبان و با بیکاری مزمن مواجه بودند، این وحشت دائمی فکرشان را به خود مشغول کرده بود که اگر گسترش مستعمرات متوقف شود، بیکاری منجر به انقلاب مسلحانه در داخل مملکت آنها خواهد شد. یک حقیقت غیر قابل انکار وجود داشت و آن اینکه تمدن موج دوم نمی توانست در انزوا به زندگی خود ادامه دهد و اینکه سخت محتاج منابع ارزان دنیای خارج بود بالاتر از همه، به یک بازار جهانی منسجم و واحد نیاز داشت که از طریق آن بتواند به این منابع چنگ اندازد.
«تجارت آزاد» بر این فرض استوار بود که طرفین معامله هم سطح هستند این نظریه همه چیز را در نظر گرفته بود جزء واقعیت زندگی را.
اغلب غربی ها؛ حکمرانان و منتقدان محلی را صرفاً با دادن رشوه یا سهیم کردن در منافع حاصله تطمیع می کردند، تا بتوانند از افراد بومی کار بکشند و مقاومتها را در هم بشکنند، یا قوانین محلی را به نفع خارجیان از نو تدوین کنند. قدرت استعماری، به محض تصرف یک مستعمره، اغلب قیمت های مواد خام را به نفع سوداگرانش تعیین می کرد و برای جلوگیری از بالا بردن قیمتها توسط تجار کشورهای رقیب، موانع بسیار سختی را ایجاد می کرد.
جهان صنعتی؛ مواد خام یا منابع انرژی مورد نیاز خود را با قیمتی کمتر از قیمتهای عادلانه بازار تهیه می کرد. بسیاری از مواد خام مورد نیاز کشورهای موج دوم برای مردم شورهای موج اولی که آنها را در اختیار داشتند، واقعاً بی ارزش بود. اولین قیمت در سطحی پایین تعیین می شد. به رغم شعارهای امپریالیستی درباره فضیلت های تجارت و سرمایه گذاری آزاد، کشورهای موج دوم از آنچه به بهترین تعبیر «رقابت معیوب» نامیده شده است، به مقدار زیاد بهره بردند. این منافع در واقع از جهان موج اول به جهان موج دوم جریان یافت.
قدرتهای استعماری حس حقارت روانی عمیقی به مردم شکست خورده القاء کردند که تا امروز مانعی در راه توسعه اقتصادی و اجتماعی آنان محسوب می شود.
در جهان موج دوم؛ به هر حال امپریالیسم کلان سود کافی را برد. امپریالیسم که در ساختار اقتصادی موج دوم عمیقاً نفوذ کرده بودند، برای ارضای ولع خود در بلعیدن منابع، سرتاسر کره زمین را زیر پا گذاشت. اروپائیان در سال ۱۹۴۲ فقط ۹% جهان را در کنترل داشتند ولی در سال ۱۹۵۵ از نظر سیاسی ۸۵% سرزمین های کره زمین و ۷۰% جمعیت آن را در کنترل داشتند.
در پایان جنگ جهانی دوم:
- اروپای غربی ماند و خرابه ها و ویرانه های پر دود و جنگ زده اش،
- صنایع ژاپن هم از هم پاشیده بود،
- از قدرتهای صنعتی اصلی فقط ایالات متحده آمریکا بود که از نظر اقتصادی خسارت ندیده بود.
ضعف شدید قدرتهای جنگ زده اروپایی، مستعمرات را یکی پس از دیگری تشویق کرد تا برای کسب استقلال سیاسی به پا خیزند. بعد از جنگ جهانی دوم، مسئولیت تجدید سازمان و انسجام مجدد نظام موج دوم را دو کشور بر عهده گرفتند:
- ایالات متحد ه آمریکا و
- اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.
اما ایالات متحده آمریکا مقام اصلی کشور اعتبار دهنده را در دنیا احراز کرد امریکا صاحب پیشرفته ترین تکنولوژی و باثبات ترین ساختار سیاسی بود. در «کنفرانس برتون وودز» در سال ۱۹۴۴، که تحت رهبری ایالات متحده برگزار می شد، ۴۴ کشور در زمینه ایجاد دو ساختار انسجام دهی یعنی صندوق بین المللی پول (International Monetary Fund) و بانک جهانی (World Bank) به توافق رسیدند.
صندوق بین المللی پول، کشورهای عضو را مجبور می ساخت تا پشتوانه پول رایج خود را دلار یا طلا قرار دهند که ایالات متحده بیشترین مقدار آن را در اختیار داشت.
بانک جهانی به این منظور تاسیس شده بود تا برای بازسازی مناطق جنگی پول در اختیار کشورهای اروپایی قرار دهد. اما رفته رفته به کشورهای غیر صنعتی نیز وام می داد. بیشتر این وام ها به ساختن جاده، بندر، فرودگاه، لنگرگاه و دیگر «بخشهای زیربنایی» تخصیص داده شده بود، تا انتقال مواد خام و صادرات کشاورزی را به ممالک موج دوم تسهیل کند.
چندی نگذشت که عامل سومی نیز به این نظام امپریالیستی افزوده شد و آن «موافقت نامه عمومی تعرفه گمرکی و بازرگانی» (General Agreement on tariffs and trade) بود که به اختصار GATT نامیده شد. این موافقت نامه نظیر بقیه موافقت نامه ها، در اصل توسط ایالات متحده آمریکا پیشنهاد شد و هدفش تعمیم تجارت آزاد بود. دستورالعملی که طبق آن بانک جهانی را از دادن وام به کشوری که از پیوستن به صندوق بین المللی پول امتناع کرده یا به موافقت نامه عمومی تعرفه گمرکی و بازرگانی نپیوسته بود منع می کرد؛ این سه موسسه را به هم پیوند داد. این نظام، قدرت رقابت صنایع ایالات متحده آمریکا را در بازارهای جهان تقویت کرد.
این سه موسسه بهم پیوسته، یک ساختار واحد انسجام دهنده اقتصاد جهانی را تشکیل دادند و از سال ۱۹۴۴ تا اوایل ۱۹۷۰، ایالات متحده آمریکا در اصل بر این نظام مسلط بود و به یکپارچه سازی کشورهایی پرداخت که خودشان انسجام دهنده بودند.
روسیه از آغاز به نظام پولی جهان پیوست. به محض اینکه کشوری به این نظام وارد شود فوراً خود را اسیر تعاریف و مفاهیم قراردادی کارآیی و بهره وری می کند، یعنی تعاریفی که خود به سرمایه داری اولیه برمی گردند و آن کشور مجبور می شود مفاهیم، مقوله ها، تعاریف و روشهای محاسبه واحدهای اندازه گیری قراردادی اقتصادی را تقریباً به طور ناخودآگاه بپذیرد.
پدیده ای به وسعت، پیچیدگی و تغییر پذیری امپریالیسم را نمی توان به سادگی توصیف کرد. تاثیرات آن بر مذهب، آموزش و پرورش، بهداشت، ادبیات و هنر، نگرش های نژادی و ساختار روانی همه مردم و به طور مستقیم تر، بر اقتصاد، هنوز توسط مورخان شناخته و تحلیل نشده است.
بی شک امپریالیسم همان قدر که ستمگری و قساوت داشت، دستاوردهای مثبت نیز داشت. می توان امپریالیسم را نیروی محرکه قوی و یا تسریع کننده توسعه صنعتی در جهان موج دوم پنداشت. امپریالیسم حاکم بیش از یک نظام اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی بود. امپریالیسم همچنین شیوه ای از زندگی و طرز تفکر بود امپریالیسم یک ذهنیت موج دومی به وجود آورد. این ذهنیت امروزه مانعی مهم بر سر راه ایجاد تمدن کارای موج سوم است.
موج دوم شیوه جدید از تفکر درباره واقعیت پدید آورد. موج دوم جهان بینی مستحکم و منسجمی پدید آورد که نه تنها واقعیت موج دوم را تبیین می کرد بلکه آن را توجیه نیز نمود. این جهان بینی جامعه صنعتی هنوز نامی نداشت و به بهترین وجه می توان آن را «واقعیت صنعتی» نامید.
در اواسط قرن نوزدهم، هر کشور در حال صنعتی شدن، برای خود جناح های کاملاً متمایز چپ و راست داشت. در یک سو هواخواهان فردباوری و تجارت آزاد و در سوی دیگر طرفداران جمع باوری و سوسیالیسم در برابر هم صف آرایی می کردند. در یک سو رژیم های خودکامه قرار داشت و در سوی دیگر به اصطلاح دموکراسیهای لیبرال.
با این همه؛ هر دو اساساً ابر- ایدئولوژی واحدی را برای فروش عرضه می کردند. هر دو درباره برتری نظام صنعتی بر تمدنهای دیگر موعظه می کردند، هر دو پیام آوران پرشور واقعیت صنعتی بودند. جهان بینی که این دو نظام ترویج می کردند بر سه باور مبتنی بود که به طرز عمیقی با واقعیت صنعتی عجین شده بود:
- طبیعت: اولین باور در ارتباط با طبیعت بود: برای هر دو طبیعت چیزی است در انتظار استثمار.
- نظریه تکامل: باور دوم نظریه های اولیه تکامل بود که توسط داروین در قرن نوزدهم نظریه تکامل را بر پایه علمی بنا نهاد. وی از اصل کورکورانه «انتخاب طبیعی» سخن به میان آورد – یعنی فرآیند اجتناب ناپذیری که به طرزی بیرحمانه اشکال ضعیف و بی کفایت حیات را محو و نابود می کرد. داروینیسم اجتماعی چنین استدلال می کند که اصل انتخاب طبیعی در جامعه نیز به خوبی صادق است و بر این اساس ثروتمندترین و قدرتمندترین افراد، شایسته ترین و لایق ترین آنانند. داروینیسم اجتماعی دقیقاً همانگونه که به توجیه سرمایه داری پرداخت، نخوت فرهنگی امپریالیسم را نیز توجیه کرد.
- اصل پیشرفت: سومین باور اساسی واقعیت صنعتی که طبیعت و تکامل را به هم پیوند می داد، اصل پیشرفت بود: اعتقاد به اینکه تاریخ به طرزی برگشت ناپذیر به سوی زندگی بهتر برای پیشرفت جریان دارد. اصل پیشرفت به ویرانی کشاندن طبیعت و تسخیر تمدنهای واپس مانده را توجیه کرد.
به طور خلاصه سه مفهوم اساسی واقعیت صنعتی؛ جنگ با طبیعت، تکامل، و اصل پیشرفت بود.
تمدن موج دوم با رشد و تکامل خود تصویری کاملاً جدید از واقعیت خلق کرد که بر فرضیات خاص خود درباره زمان، فضا، ماده و علیت مبتنی بود. تعیین مبدا زمانی گرینویچ و تقسیم زمان به فواصل دقیق و استاندارد (رواج زمان خطی در همه جوامع صنعتی) یکی از کارهای واقعیت صنعتی بود. تمدن موج دوم به خاطر تقسیم کار دقیق ترش به انواع بیشتری از فضای تخصصی نیاز داشت. به این دلیل معماران به زودی به ساختن اداره، بانک، پاسگاه پلیس، کارخانه، ایستگاه راه آهن، فروشگاه بزرگ، زندان، ایستگاه آتش نشانی، نانوایی، سالن تئاتر و سینما مشغول شدند (بسته بندی مجدد مکان). باید زمان و مکان هر دو به دقت ساخته و پرداخته می شد. تصویری جدید از فضا (مکان) پدید آمد که دقیقاً با تصویر جدید از زمان مطابقت داشت. فضا هم مانند زمان خطی گردید.
ترکیب خطوط مستقیم و زوایای ۹۰ درجه در معماری عصر صنعتی (زمین های مستطیلی، اتاق های مکعب و…)، از ویژگیهای عصر صنعتی می باشد. در همین ایام؛ رنه دکارت، ریاضی دان که گسندی از او انتقاد کرده بود، ادعا کرد واقعیت فقط از طریق تجزیه آن به ذرات کوچک تر و کوچکتر قابل درک است… بنابراین با آغاز خروش موج دوم، اتم گرایی فلسفی همگام با اتم گرایی فیزیکی پیشرفت کرد. به سخنی کوتاه، واقعیت صنعتی مفهومی از افراد ارائه داد که به میزان زیاد مثل اتم بود، یعنی تجزیه ناپذیر، فناناپذیر و ذره بنیادین جامعه. مفهوم اتم در سیاست نیز مطرح شد.
تمدن موج دوم با کشف شگفت انگیز قانون عمومی جاذبه توسط نیوتن پاسخ خود را به اسرار علیت یافت. برای نیوتن علل عبارت بودند از: «نیروهای وارده بر اجسام برای ایجاد حرکت». علیت نیوتنی یا مکانیکی، واقعیت صنعتی را مومیایی کرد. برای خدا ناشناسان این نظریه توجیهی از هستی به دست داد که در آن همانطورکه لاپاس گفت، فرضیه وجود خدا دیگر غیر ضروری می نمود. ولی برای اهل مذهب هنوز هم جایی برای خدا باقی مانده بود، زیرا ذات خدا از نظر اینان همان محرک نخستین بود… . بعد از نیوتن و داروین، فروید نظریات خود را در مورد روح و روان ارائه کرد و به دنبال آنان دانشمندان، مهندسان، علمای اجتماعی و روانشناسان به پژوهش خود برای کشف قوانین بیشتر یا قوانین متنوع تر همچنان ادامه دادند.
اما واقعیت صنعتی زندانهای جدید خود را نیز خلق کرد. نوعی ذهنیت صنعتی پدید آورد که هر آنچه را که نمی توانست به کمیت درآورد باطل اعلام می کرد و یا از آن چشم می پوشید. بارها و بارها سختگیری و دقت را مورد تحسین قرار می داد و تخیل را مجازات و محدود می کرد. انسانها را تا حد واحدهای پروتوپلاسمیک ساده کرد و تقلیل داد، و سرانجام ذهنیتی آفرید که برای هر مساله ای راه حل مهندسی جستجو می کرد. وجه فرهنگی نظام صنعتی کمک کرد تا جامعه ای متناسب با خصوصیات صنعت ساخته شود: سازمانهای بزرگ، شهرهای بزرگ، دیوانسالاری های متمرکز، بازارهای کاملاً فراگیر.
واقعیت صنعتی خود را با نظامهای جدید انرژی، نظام های خانواده، نظامهای تکنولوژی، نظام های اقتصادی، نظامی سیاسی که همگی با هم تمدن موج دوم را تشکیل می دادند، به طور کامل هماهنگ کرد. و اینک کل این تمدن با همه نهادها و تکنولوژی های و فرهنگش در برابر هجوم سیل تغییر و تحولی که با گسترش موج سوم در سراسر کره زمین به راه افتاد، در حال متلاشی شدن است. با پیوستن عصر صنعتی به تاریخ، عصر جدید آغاز می شود.
تمدن موج دوم، تنها تکنولوژی، طبیعت و فرهنگ را دگرگون نساخت. این تمدن شخصیت را دگرگون ساخت و یک منش اجتماعی جدید ایجاد کرد. انسان صنعتی آموخت که بقاء به پول بستگی دارد. انسان صنعتی تصویر ذهنی خود از جهان را از رسانه های همگانی گرفته بود. مرد صنعتی خودش را کمتر با روستا یا شهر و بیشتر با کشورش یکی می انگاشت وی خود را در مقام ضدیت با طبیعت می دید. نگرش نسبت به بدن تغییر کرد. سطح زندگی عده کثیری از مردم که به محله های فقیر نشین شهری مهاجرت کرده اند در واقع به طرز چشمگیری بالا رفته است. تمدن موج دوم که نژادپرستی را رواج داد و اقتصادهای خودکفا و کوچک را به زور در نظام داد و ستد جهانی چپاند، از خود زخمهای چرکینی بر جای گذارد که هنوز التیام نیافته اند.
با اینهمه باز هم اشتباه است اگر از اقتصادهای بخور و نمیر قبل از موج دوم تعریف و تمجید کنیم.
با بازگشت به گذشته ای ذلت بار تر از حال هرگز راهی به آینده نخواهیم گشود. باید بدانیم بازی صنعت به پایان رسیده است.
تنها وجود دو جریان تحول، تداوم طبیعی تمدن صنعتی را پس از این غیر ممکن می سازد:
- نخست؛ جنگ علیه طبیعت دشوار شده است.
- دوم؛ انرژی فسیلی جبران نا پذیر.
مردم و نظامها تا نقطه انفجار تحت فشار قرار گرفته اند. اضمحلال تمدن موج دوم، اپیدمی بحران شخصیت ایجاد کرده است. نظام ارزشی موج دوم به بحران کشیده شده است. قربانیان این بحران، خود را به دامن روان درمانی گروهی، صوفی گری یا بازیهای جنسی می اندازند. آنها مشتاق تغییرند، اما از آن وحشت دارند. آرزو می کنند بتوانند در یک آن موجودیت کنونی شان را رها کنند و به طریقی به زندگی جدیدی گام نهند – یعنی آن شوند که نیستند. می خواهند شغل خود، همسر خود، نقش خود و مسئولیت خود را تغییر دهند.
کودکان ما درباره مسائلی چون اعتیاد و سکس یا عکسهای فضایی بیش از اندازه خبره شده اند. بعضی از آنان خیلی بیش از والدینشان درباره کامپیوتر ها اطلاع دارند. ولی با وجود این در مدارس نمرات درسی شان روز به روز کمتر می شود. به میزان طلاق همچنان افزوده می شود. و به همین ترتیب میزان ازدواج هم بالا می رود. نهضت ضد آزادی زنان درست در لحظه ای اوج می گیرد که زنان حقوقی را به دست می آورند که حتی همان گروه ضد زن نیز بر آن صحه گذارده است.
طی نیم قرن گذشته دوسوم تمام انرژی مورد نیاز جهان از نفت و گاز تامین شده است. هیچ کس نفت و گاز را دوباره به درون مخازن اولیه خود بازنمی گرداند. عصر نفت رو به پایان است. استفاده زیاد از زغال سنگ موجب افزایش آلودگی هوا خواهد شد… تکنولوژی هسته ای در این مرحله از پیشرفتش، مشکلات حتی بیشتری دربردارد چون به اورانیوم متکی است و اورانیوم تمام شدنی است و مخاطرات ایمنی نیز هست. خطرات جنگ های هسته ای نیز هست… .
موج سوم
به پایان یک خط توسعه رسیده ایم و باید خط دیگری را آغاز کنیم. بنیان انرژی موج دوم دیگر قابل دوام نیست. جهان باید به جستجوی منابع دیگری بپردازد. زغال سنگ، راه آهن، نساجی، فولاد، خودرو، لاستیک، لوازم ماشین، اینها همگی صنایع شناخته شده موج دوم را تشکیل می دهند. این صنایع که اساساً بر اصول ساده الکترومکانیک استوارند، انرژی بسیار زیادی مصرف می کنند و آلودگی و مواد زائد فراوانی از خود بر جای می گذارند و مشخصه آنها عبارت است از دوره طولانی تولید، مهارتهای سطح پایین، کار تکراری، کالاهای استاندارد شده و کنترلها و وارسیهای شدید بسیار تمرکز یافته.
مثالهایی از صنایع جدید عبارتند از: الکترونیک کوانتومی، تئوری اطلاعات، زیست شناسی مولکولی، اقیانوس شناسی، زیست بومی شناسی، فیزیک هسته ای و علوم فضایی…. چهار رشته از صنایع بهم مرتبط آماده رشد اساسی اند و به احتمال زیاد ستون فقرات صنایع عصر موج سوم را تشکیل خواهند داد که عبارتند از:
- الکترونیک و کامپیوتر،
- صنایع فضایی (فضانوردی)،
- رفتن به اعماق اقیانوس ها،
- صنایع بیولوژیک.
حتی اگر نیمی از ادعاهای زراعت ژنتیک درست باشد، بر کشاورزی تاثیر بسزایی خواهد گذاشت.
در انتقال از سپهر اطلاعاتی موج دوم به سپهر اطلاعاتی موج سوم، روح و روانمان نیز دگرگون می شود. در سراسر دوران موج دوم، روز به روز بر قدرت رسانه های همگانی افزوده می شد. امروز تحولی تکان دهنده در شرف تکوین است. با هجوم رعدآسای موج سوم؛ رسانه های همگانی (در کشورهای صنعتی) درحالیکه به اوج قدرت رسیده اند، به ناگاه از مسند قدرت مطلق به زیر کشانده می شوند. وسایل ارتباطی موج سوم سلطه صاحبان رسانه های موج دوم را در جبهه وسیعی درهم می شکنند. بازیهای تصویری، نمایانگر موجی از یادگیری اجتماعی، آماده سازی برای آینده و برای زندگی در فضای الکترونیک آینده است. موجی از تحولات بهم پیوسته، سراسر فضای رسانه های ما را از روزنامه و رادیو از یک سو و مجله و تلویزیون از سوی دیگر در بر می گیرد. رسانه های همگانی مورد حمله قرار گرفته اند. رسانه های جدید غیر انبوه در حال توسعه و گسترش اند و با رسانه های همگانی به رقابت برخواسته اند و حتی گاهی جایگزین آنها شده اند (انبوه زدایی رسانه ها).
عصر موج سوم عصر رسانه های غیر انبوه است.
انفجار اطلاعات باعث می شود ما به یک جامعه اطلاعاتی تبدیل شویم. مردم و سازمانها همواره خواهان اطلاعات بیشتری هستند و کل نظام جامعه، همچون قلب، تنها با جریان هر چه بیشتر اطلاعات است که می تواند به کار خود ادامه دهد. با افزایش حجم اطلاعاتی که نظام اجتماعی برای حفظ انسجام خود نیاز دارد و نیز افزایش سرعت مبادله این اطلاعات، موج سوم چارچوب کهنه و زهوار دررفته سپهر اطلاعاتی موج دوم را ویران کرده و به جای آن، از نو، سپهری جدید می آفریند.
پخش کامپیوترها در خانه های مردم صرف نظر از به هم پیوستگی شان در شبکه های شاخه شاخه شده، نمایانگر پیشرفت دیگری در ساختن یک محیط هوشمند است. دگرگون ساختن عمیق سپهر اطلاعاتی باعث می شود مغزهایمان نیز متحول شوند، یعنی شیوه های اندیشه و تفکر درباره مسائل، شیوه ترکیب اطلاعات و پیش بینی نتایج اعمال مان هم تغییر خواهد کرد. کامپیوترها به عنوان شگفت انگیزترین و حیرت آورترین پیشرفت بشری باقی خواهند ماند. کامپیوتر نیرومحرکه تمدن نوین است.
بخش وسیعی از صنایع معمولی به کشورهای در حال توسعه از الجزایر گرفته تا مکزیک و تایلند منتقل شده است. کشورهای ثروتمند به ساختن کالاهای کلیدی و مهم ادامه می دهند. تولید صنعتی موج سوم مبتنی بر «دوره کوتاه» یعنی تولید «کالاهای نیمه سفارشی» یا «کاملاً سفارشی» است. کشورهای کمتر توسعه یافته بر تولید کالاهای انبوه تاکید دارند. حال آنکه توسعه یافته ترین کشورها صدور کالاهای تک تولید شده و کالاهای ساخته شده در دور کوتاه و تعداد کم را که مبتنی بر مهارت زیاد و … هزینه های پژوهشی سنگین است مانند کامپیوتر، ماشین آلات بسیار تخصصی، هواپیما، سیستمهای تولیدی خودکار، تکنولوژی پیشرفته رنگ سازی، محصولات دارویی، تکنولوژی پیشرفته پلیمرها و پلاستیک مورد توجه قرار داده اند. ما در مرحله انتقال تولید محصولات از صنعت انبوه به غیر انبوه یعنی تولید کالاهایی منحصر به فرد برای هر یک از افراد هستیم و اینک در حال رسیدن به مرحله تولید سفارشی کامل هستیم. ما به سرعت به سوی سفارشی پذیری تولید مداوم و بی وقفه ماشینی در حرکتیم. به طور روز افزونی از شمار قطعات و اجزای ترکیب کننده محصولات به مقدار زیاد کاسته شده است این همان ساخت و تولید موج سوم «فرا-دکارتی» یا «کل گرا» است.
افزایش میزان کارمندان (یقه سفید) را باید جزئی از گسترش نظام صنعتی تلقی کرد نه جهش به سوی یک نظام فرا-صنعتی.
همه سلسله مراتبها و ساختارهای اداره به زودی درهم خواهد ریخت. اینترنت و کامپیوترها این روند موج سومی را ایجاد کرده اند. در آینده، اداره الکترونیک خواهیم داشت. این نظام نوین؛ امتیازات گذشته مدیران، سلسله مراتبها، تقسیم کار بر حسب جنسیت و بخش بخش کردن کارها را از بین خواهد برد. در کشورهای دارای تکنولوژی پیشرفته اشتغال گسترش یافت زیرا هر چه از شمار گارگران در بخش صنعت کاسته شد در عوض بر شمار کارمندان بخش خدماتی افزوده گردید. در تحقیقات بین دو پدیده «خودکاری و مکانیزه کردن صنایع» و «گسترش بیکاری» هنوز هیچ گونه همبستگی پیدا نشده است. بالا رفتن سطح اشتغال صرفاً بازتاب پیشرفت تکنولوژی نبوده و با رواج صنایع خودکار یا عدم رواج آن بالا و پاییننمی رود. اشتغال حاصل هماهنگی بسیاری از سیاست هاست.
شیوه جدید تولید باعث بازگشت به صنعت روستایی، اما بر شالوده های جدید و پیشرفته و الکترونیک؛ بازگشت به عصری که در آن خانه (نه کارخانه و اداره) کانون و محور جامعه خواهد بود. مجموعه ای از نیروهای اجتماعی و اقتصادی برای انتقال کانون کار (از کارخانه و اداره به خانه) به یکدیگر پیوسته اند. طبق نظر پیتر تتل؛ معاون شرکت سهامی دارویی ارتو در کانادا؛ مساله این نیست که «به چند نفر می توان اجازه داد که در خانه کار کنند» بلکه این است که «چند نفر باید در اداره یا کارخانه کار کنند». کار در خانه کاملاً گسترش خواهد یافت. تکنولوژی آینده میزان تکالیف خانه را افزایش خواهد داد. مهم این است که کارتان را انجام دهید اهمیتی ندارد که کجا. با رشد مشاغل اطلاعاتی و توسعه تسهیلات ارتباطی ، شمار کسانی که کار خود را درخانه یادر کارگاه هایی در محله انجام می دهند، افزایش خواهد یافت. برخی از مشاغل، بویژه آنهایی که با مذاکره خلاق سروکار دارند و باید تصمیمهای غیر معمول بگیرند، نیاز به تماسهای رو در رو دارند. بحران حمل و نقل و سیستمهای در حال فروپاشی حمل و نقل عمومی و مسدود بودن جاده ها و بزرگراه های متراکم در کنار کمبود پارکینگ و افزایش آلودگی هوا و همچنین افزایش هزینه هیا رفت و آمد روزانه و.. از جمله نیروهایی هستند که ما را به سوی تحقق «کلبه الکترونیک»آینده سوق می دهند. عوامل اجتماعی گوناگون نیز از حرکت نظام تولید به سوی کلبه الکترونیک حمایت می کنند. با رواج خلوت گزینی و گرایش تازه به زندگی در شهرهای کوچک و زندگی روستایی، ما شاهد دگرگونی بنیادینی در نگرش نسبت به خانواده هستیم. خانواده هسته ای دچار بحران شده است. گرایش روز افزونی به انسجام مجدد واحد خانواده وجود دارد. یکی از چیزهایی که پیوند افراد خانواده را به یکدیگر طی تاریخ استحکام بخشیدهف کار مشترک بوده است. گمانمی رود میزان طلاق در بین زوجهایی که با هم کار می کنند پایین تر است. کلبه الکترونیک بار دیگر در سطحی وسیع امکان می دهد که زن و شوهر و حتی کودکاندر چارچوب خانواده با هم کار کنند. کلبه الکترونیک کانون اصلی صف آرایی نیروهای فردای موج سوم خواهد شد. آثار احتمایل رواج کلبه الکترونیک عبارتند از: کاهش جابجایی اجباری و افزایش مشارکتدر امور محله، کاهش آلودگی هوا، شکوفایی صنایع الکترونیک و کامپیوتر و تاسیس شرکت های کوچک، و… .
مساله بیکاری آنطور که در گذشته تصور می شد ناشی از تنبلی یا ضعفهای اخلاقی نیست بلکه معلول عوامل نیرومندی است خارج از کنترل افراد. آنچه بیکاری را پدید آورده بود توزیع نابرابر ثروت، سرمایه گذاری کوته بینانه، حدسیات عجولانه، سیاست های احمقانه بازرگانی و حکومت نالایق بود. در شرایط که طلاق، جدایی و دیگر انواع مصائب خانودگی به یکباره میلیونها خانواده را در بسیاری از کشورها در کام خود کشیده است، بسی نامعقول خواهد بود اگر صرفاً عوامل فردی را علت آن بدانیم. درست زمانی که رسانه ها و شیوه تولی انبوه زدایی می شوند، نظام خانوادگی نیز در جریان انتقال به تمدن موج سوم انبوه زدایی خواهد شد. شیوه های زندگی غیر هسته، فرهنگ بدون بچه، زندگی مجردی، زندگی بدون ازدواج رسمی، خانواده های تک والدی، چند والدی، چند همسری، کمونها، ازدواج های موقت و ازدواج های پی در پی و… افزایش خواهد یافت. در تمدن موج سوم در میان انواع خانواده ها شکل واحدی وجود نخواهد داشت. و ما شاهد تنوع ساختارهای خانواده هستیم. این به معنای حذف کامل یا مرگ خانواده هسته ای نیست بلکه فقط یکی از اشکال مورد پذیرش و مقبول اجتماعی خواهد بود. با گسترش کلبه الکترونیک و پیامد آن وقتی زن و شوهر با هم کار می کنند، حتی اگر هم دلبستگی عمیق و چندانی بینشان پدید نیایدف حداقل روابط شان محکم، پیچیده و به اصطلاح «داغ» می شود. کار مشترک می تواند عشق را از نو تعریف کند و بدان مفهومی تازه ببخشد. با چنین تحولی، معیارهای ازدواج و تعریف عشق نیز قطعاً تغییر خواهد کرد. در کلبه الکترونیک بیچه ها نه تنها کار را مشاهده می کنند بلکه بعد از سن معینی خود نیز در آن مشارکت می جویند. در واقع مشارکت دادن جوانان در کار در کلبه الکترونیک تنها راه حل واقعی مساله بیکاری جوانان است. کلبه الکترونیک راه تازه ای برای بازگرداندن جوانان به نقشهای مولد اجتماعی و اقتصادی پیش پای ما می گشاید. در بسیاری موارد خانواده به یک خانواده گسترده الکترونیک تبدیل خواهد شد. در واقع ما خانوارهای گسترده ای را می بینیم که به یکدیگر می پیوندند و شبکه هایی را تشکیل می دهند. از همان روزی که کتاب پر سروصدای بتی فریدن به نام رمز و راز زن بودن جنبش اخیر زنان را در بسیاری کشورها به راه انداخت ما شاهد منازعه دردناکی برای تعریف مجدد نقشهای زنان و مردان که بتواند در خور خانواده فراصنعتی آینده باشد بوده ایم. این یک اصل است که ارزشها کندتر از واقعیت اجتماعی تغییر می یابند. از نظر اقتصادی و اجتماعی تا زمانی که قوانین، مقررات مالیاتی، خدمات رفاهی، مقررات آموزشی و قوانین مسکن، نوع معماری خانه ها، همگی تلویحاً متناسب با خانواده موج دوم باشد، افراد نمیتوانند به اشکال مختلف خانواده گسترده رو بیاورند. خانه داری شغلی است مهم و مولد؛ و لازم است که به عنوان بخشی از اقتصاد محسوب شود. برای تضمین ارتقای مقام خانهدار یلازم است در برابر آن دستمزد پرداخت شود، یا برای آن نظام ارزش اقتصادی قائل شویم.
شرکت بزرگ، یکی از سازمانهای کسب و کار ویژه عصر صنعت محسوب می شد. شرکت نیز گرفتار طوفان موج سوم شده، ساختارش متزلزل گشته، و ماهیتش تغییر یافته است، حال آنکه بسیاری از این مدیران عالی مقام هنوز نمی دانند چه بر سرشان آمده است. تکنولوژی و ارتباطات بازارهای جهاین را دگرگون کرده اند و تولید فراملیتی را ممکن و ضروری ساخته اند. شبکه جهانی بانکداری الکترونیک – که قبل از دوران کامپیوتر و ماهواره محال می بود – هم اکنون هنگ هنگ، مانیل یا سنگاپور را به باهاما، جزایر کیمن و نیویورک وصل کرده است. «بانک جهانی»، «صندوق بین المللی پول» و «موافقت نامه عمومی تعرفه و بازرگانی» همه از هر سو به شدت تحت فشار قرار گرفته اند. دلار از مقام خود خلع شده است و تشنج، اقتصاد جهان را فراگرفته است. جنگ طلبی روز افزون جهان غیر صنعتی، افزایش نارضایتی عمومی، … علت وجودی شرکت ها را زیر سوال برده است. اغلب شرکتهای بزرگ با مشاهده فروپاشی چارچوب موج دوم که روزگاری با ثبات می نمود، دچار نوعی بحران هویت شده اند. سرعت تحول باعث شده تا زمان لازم برای واکنش در برابر رویدادها به حداقل ممکن کاهش یابد. سرعت معاملات رو به افزایش گذاشته است. بازار انبوه به یک رشته بازار کوچک تقسیم شده است که به شدت در حال گسترش و دگرگونی است و مستلزم تنوع و گوناگونی روز افزون حق انتخابها، مدلها، انواع اندازه ها، رنگها و به طور کلی سفارشی شدن تولید کالاهاست. هر چه مشاغل متنوع تر شوند فردیت افراد هم بیشتر می شود و دیگر نمی توان یکی را جایگزین دیگری کرد. افراد با آگاهی از تفاوتهای قومی، مذهبی، حرفه ای، جنسی، فرهنگی و فردی شان به محیط کار وارد می شوند و مایلند که این خصایص ویژه را حفظ کنند. باز تعریف شرکت چندان از روی اختیار نیست بلکه پاسخی است ضروری به پنج تحول انقلابی کهدر شرایط واقعی تولید رخ داده است. این تحولات عبارت اند از: تحول در محیط فیزیکی (سپهر زیستی)، در تجهیز نیروهای اجتماعی (سپهر اجتماعی)، در نقش اطلاعات(سپهر اطلاعاتی)، در تشکیلات دولتی (سپهر قدرت)، و در اخلاق. بنابراین؛ هدف شرکتف از یک هدف واحد به اهدافی چندگانه تغییر یافته است و این امر به سطح شعار یا تبلیغات روابط عمومی محدود نمی شود. بلکه هویت و تعریف مجددی از خود شرکت را نیز در برمی گیرد. شرکت موج سوم به چندین عملکرد نیاز دارد که عبارتنداز: عملکرد اجتماعی، زیست محیطی، اطلاعاتیف سیاسی، و قومی که همگی بهم پیوسته اند. دگرگونی شرکت بخشی از دگرگونی برگتری است که در کل سپهر اجتماعی رخ داده است و این به نوبه خود با دگرگونی عمیق سپهر فنی و سپهر اطلاعاتی همگام می شود. وقتی همه آنها با هم ترکیب شوند، به تحول تاریخی عظیمی خواهد انجامید. اما صرفاً این ساختارهای عظیم نیستند که دگرگون می شوند بلکه شیوه رفتار مردم عادی در زندگی روزمره نیز تحول خواهد یافت. وقتی ساختار عمقی تمدن تغییر کند، همزمان با آن همه قوانینی که زندگی ما راشکل می دهند، نیز تغییر خواهند یافت.
جنبش «زمان کار شناور» در سال ۱۹۶۵ و زمانی آغاز شد که یک خانم اقتصاددان در آلمان بنام کریستل کامرر این برنامه را برای استفاده بیشتر زنان بچه دار در بازار کار پیشنهاد کرد. در سال ۱۹۷۲، مجله اروپا گزارش داد که … در تقریباً دو هزار شرکت غربی، آن مفهوم وقت شناسی افراطی آلمانی از بین رفته است… علت این امر رواج «گلایتسایت» یعنی «ساعات کار شناور» یا «ساعات کار انعطاف پذیر» است. روزنامه فرانسوی لوموند می نویسد: «شهر جدید، گورگونی (عفریته ای) است که خواب ندارد. و … شمار روزافزونی از شهروندانش خارج از ریتم (طبیعی) روزانه کار می کنند». رواج هر چه بیشتر کار شبانه، رواج کار نیمه وقت، نوعی گسستن اساسی از همزمانی وابسته به موج دوم است. کل جامعه به فعالیت های ۲۴ ساعته روی آورده اند. مردم نسبت به سابق دیرتر می خوابند. ساعات غذا خوردن ناهمزمان گردیده است. الگوهای تماشای تلویزیون تغییر کرده اند. در واقع آنچه اتفاق افتاده است انبوه زدایی زمان است که با هجوم موج سوم، دقیقاً به موازات انبوه زدایی دیگر وجوه زندگی اجتماعی گام برمی دارد. عواقب اجتماعی این نوسان زمان؛ تنهایی و انزوای اجتماعی بیشتر و مشکل تر شدن تماس های چهره به چهره است. ترافیک را هم در زمان و هم در مکان پخش می کند. اگر ساعاتی وجود دارد که هنوز ترافیک بسیار سنگین است و یا تمام ترافیک صبحها و در یک جهت و عصرها در جهت عکس آن حرکت می کند، نشانه آن است که همزمانی کار موج دومی هنوز حاکم است. درواقع این کامپیوتر است که استفاده از برنامه ساعت کار شناور رادر سازمانهای برگ ممکن ساخته است. دیگر سر وقت حاضر شدن معنای سابق خود را ندارد. نتیجه اینکه فشار کمتری برای «به موقع رسیدن» وجود دارد. و نگرشهای تساهل آمیزتری نسبت به زمان بین جوانان مرسوم خواهد شد. با ورود موج سوم رابطه کل تمدن با زمان تغییر می یابد. تولید فرا استاندارد با خود مصرف فرا استاندارد را به همراهمی آورد. به همین ترتیب با ورود رسانه های ارتباطی جدید به معرکه که در فصل سیزدهم توصیف شد، ما شاهد از هم گسیختگی ذهن توده ای در جامعه هستیم. آن تصویر استاندارد از دنیا را که تکنولوژی های ارتباطی موج دوم ساخته بودند در هم می شکند و تنوعی غنی از تصاویر، عقاید، نمادها و ارزشهای مختلف به درون جامعه جاری می سازد. کشور تحت تاثیر علایق منطقه ای دارد فرهنگ ملی خودش را از دست می دهد. بسیاری از مسیحیان در ر به رو شدن با این همه ترجمه انجیل گیج شده اند. ما هم اکنون شاهد «پیدایش ذهن فرا استاندارد» و «عامه فرا استاندارد» هستیم. و یک جامعه انبوه زدایی شده به خط مشی های جدید آموزشی نیاز دارد. با اینهمه، همه این تلاش ها که برای یکنواخت کردن انجام می شود، در اصل تلاش های مذبوحانه ای است که ک تمدن فرسوده برای حفظ خود می کند. تحول موج سوم بیشتر به سوی تنوع بیشتر در حرکت است نه همسان سازی بیشتر زندگی، این در مورد عقاید، معتقدات سیاسی، تمایلات جنسی، روشهای تربیتی، عادات غذا خوردن، عقاید مذهبی، نگرشهای قومی، سلیقه های هنری، مدها و اشکال خانوادگی به همان اندازه حقیقت دارد کهدر مورد تولید خودکار صادق است. عدم تمرکز در همه جا بحث داغ سیاسی شده است. صدها و شاید هزاران کمپانی در حال تجدید سازمان مداوم، و نامتمرکز کردن ساختار خود هستند. نظام چند فرماندهی سازمان ماتریسی گسترش و نظارت مرکزی کاهش پیدا می کند. کل نظام اقتصادی از بنیان رد حال غیرمتمرکز شدن است. به مقدرا زیاد، یکی از علل عدم توفیق تلاشهای دولت در ثبات بخشیدن به اقتصاد همانا ناتوانی آن در تشخیص این واقعیت است. هر تلاشی که در جهت خنثی کردن تورم یا از بین بردن بیکایر از طریق تخفیف یا افزایش مالیاتها در سراسر کشور یا از طریق دستکاریهای پولی یا اعتباری یا دیگر سیاستهای یک شکل و تفکیک نشده انجام گیرد، مطمئناً مشکلات را تشدید می کند. فقط یک مدیریت اقتصادی غیر متراکم و به شدت نامتمرکز می تواند در سیستم جدید اقتصادی فعالیت کند. تمام این گرایشهای ضد تمرکز، جامعه ای کاملاً نوین خلق کرده و قوانین دیروز را بی اعتبار ساخته است. کتاب شوماخر «کوچک زیباست» ترویج را می کند. اما امروزه کم کم می فهمیم نه کوچک زیباست نه بزرگ زیباست. شوماخر یکبار به دوستانش گفت اگر وی رد جهانی مملو از سازمانهای کوچک زندگی کرده بود کتابی تحت عنوان «بزرگ زیباست» می نوشت. سازمانهای موج سوم از سلسله مراتب کوتاهتری برخوردارند. اهمیت راس این هرم نسبت به سابق کمتر شده است. فعالیت این سازمانها شبانه روزی اند. بر حسب شرایط گوناگون تغییر می کنند.
پیدایش نظام تولید برای مصرف شخصی از دیگر ویژگی های تمدن موج سوم است. در واقع تولید برای استفاده شخصی را اقتصاد نامرئی نیز می نامند. و تا زمانی که تولید برای مصرف شخصی همچنان از نظرها پنهان بماند سیاستمداران و کارشناسان نمی توانند به امور اقتصادی سرو سامان دهند. مرزی که تولید کننده را از مصرف کننده جدا می کرد دارد محو می شود. جنبش های خودیاری، پمپ ای بنزین سلف سرویس، بانکداری الکترونیک، و … نمونه هایی از تبدیل شدن مصرف کننده غیر فعال به تولید کننده فعال است. ما باید در سالهایی که پیش رو داریم انتظار داشته باشیم که قیمت بسیاری از خدمات افزایش سرسام آوری داشته باشند و نتیجتاً مردم بیش از پیش به انجام کارهایشان تمایل نشان می دهند. در این نظام تولید برای مصرف شخصی کهدر جوامع موج اول سلطه داشت مجدداً به مرکز فعالیت اقتصادی برگردانده شده است، اما این بار بر یک تکنولوژی نیرومند موج سومی اتکاء دارد. ما شاهد مشارکت بیشتر و نزدیکتر مصرف کننده در فرآیند تولید هستیم. بازار در ابتدا به کُندی و در ادامه به سرعت دگرگون خواهد شد. بازار نه پدیده است سوسیالیستی و نه پدیده است سرمایه داری؛ بلکه در واقع پی آمد مستقیم و اجتناب ناپذیر جدایی تولید کننده از مصرف کننده است. مطمئناً بازار از بین نخواهد رفت و ما در حال بازگشت به اقتصادهای ماقبل بازار نخواهیم بود. این تحول، اقتصادی بوجود می آور که نه شبیه نظامهای اقتصادی موج اول است و نه شبیه نظامهای اقتصادی موج دوم. بلکه مشخصات هر دو را در پیکره تاریخی جدیدی عرضه خواهد کرد. به سوی اقتصادی در حرکتیم کهدر آن افراد زیادی هرگز مشاغل تمام وقت نخواهند داشت. اوقات فراغت افراد صرف تولید کالا و خدمات برای استفاده شخصی خودشان می شود. تمایز قدیمی بین کار و فراغت از بین می رود. تحت تاثیر موج سوم، الگوهای جدید زندگی مبتنی بر نیمی تولید بریا مبادله و نیمی تولید برای استفاده شخصی شکل می گیرد. اصل تولید برای مصرف شخصی، خواه توسط افراد و خواه توسط گروههای سازمان یافته، احتمالاً باز هم گسترش خواهد یافت. الگوهای زندگی موج سوم کاملتر ، متنوع تر و با خلاقیت بیشتری همراه بوده و کمتر وابسته به بازار است. هر تغییر مهمی در توازن بین تولید برای مصرف شخصی و تولید برای مبادله، اثر عمیقی بر نظام اقتصادی و نظام ارزشی ما خواهد گذاشت. تحولاتی که در حال ظهور تولید برای مصرف شخصی است، در هیچ کجا بیش از خود اقتصاد انفجار آمیز نبوده است. با آغاز نوسازی اقتصاد جهانی توسط موج سوم، حرفه اقتصاددانی به خاطر عدم توانایی اش در تبییین رخدادها به شدت مورد حمله قرار گرفته است. پیشرفته ترین ابزارهای علم اقتصاد از جمله مدلها و ماتریس های کامپیوتری اش ظاهراً کمتر می تواند آنچه را کهدر زمینه های اقتصادی اتفاق می افتد تبیین کند. در واقعاغلب اقتصاددانان خود نیز به این نتیجه رسیده اند که تفکر مرسوم اقتصادی هم از نوع غریب و هم مارکسیستی ، ارتباط خود را با واقعیت به سرعت تغییر یابنده از دست داده است. علت مهم ممکن است این باشد که تحولات اساسی به مقدار زیادی خارج از کل فرآیند مبادله دارد اتفاق می افتد. پیدایش خدمات باعث شده است که سنجشهای متداول بهره وری دیگر به کار نیاید. ارقام متعارف تولید، بویژه ارقام رشد ناخالص ملی، بی معنا خواهند بود مگر اینکه آنها را به نحوی گسترش دهیم که تمامی رخدادهای بخش تولید برای مصرف شخصی را نیز دربرگیرد. کارآیی نظام تولید برای مصرف شخصی بر کارآیی تولید بریا مبادله تاثیر خواهد گذاشت. جوامع موج دومی سعی کرده اند با مساله بیکاری ، از طریق سیاستهایی چون مقاومت در برابر تکنولوژی، و جلوگیری از سیل مهاجرت به داخل کشور، مبادله نیروی کار، افزایش صادرات، کاهش واردات ، تدوین برنامه های کار همگانی، کاهش ساعات کار، و تلاش برای افزایش تحرک نیروی کار ، و تبعید دسته جمعی افراد از کشور و حتی افروختن آتش جنگ برای تحرک بخشیدن به اقتصاد، مقابله کنند. با این همه مساله روز به روز پیچیده تر و حل آن مشکل تر شده است. با رواج تولید برای مصرف شخصی به طور قطع تمامی تفکر اقتصادی دگرگون می شود. ظهور تولید برای مصرف شخصی دورنمای کلی اقتصاد را تغییر خواهد داد. بازار دیگر قادر نیست از طریق بلعیدن جمعیتهای وسیع جدیدی گسترش یابد. اگر هم در عصر ما نباشد ولی در دهه های آینده فرآیند بازار گرایی به پایان خود خواهد رسید. بازار ؛ ماتریالیسم مبتذلی را رواج داد و این فکر را القاء کرد که اقتصاد و نگرش اقتصادی ، نیروهای اساسی زندگی بشر هستند. تمدن موج دوم ماموریتی داشت که همانا جذب جهان به بازار بود امروزه دیگر آن ماموریت تقریباً تحقق یافته است. عصر قهرمانی ساختن بازار به پایان رسیده است. موج سوم اولین تمدن فرابازاری تاریخ را به وجود خواهد آورد. منظورم رجعت به گذشته نیست. بلکه منظورم از فرا-بازاری، تمدنی است که به بازار وابسته است، اما دیگر تا این اندازه تحت تاثیر نیاز به ساختن و گسترش و تکمیل و یکپارچه سازی این ساختار نخواهد بود. تحول در ساختار عمیق اقتصادی، بخشی از همان موج تحولات به هم پیوسته ای است که اکنون منابع انرژی ، تکنولوژی، نظام اطلاعاتی، و نهادهای کسب و کار و خانواده را دگرگون ساخته است. اینها به نوبه خود با طرز تفکر انسان نسبت به جهان درآمیخته اند.
هرگز سابقه نداشته که این همه افراد بشری در کشورهای گوناگون – حتی افراد تحصیلکرده یا فرضاً فرهیخته – تا این حد از نظر فکری درمانده شده در گردابی از اندیشه های متعارض و آشفته و ناهماهنگ گرفتار آمده باشند. بینش های متعارض، سپهر روانی ما را به شدت تکان داده اند. بیشتر این آشفتگی ناشی از جنگ رو به گسترش فرهنگی است – یعنی برخورد فرهنگ در حال پیدایش موج وم با اندیشه ها و فرضیات به بن بست رسیده نظام صنعتی. تلاشهایی صورت گرفته تا نشان داده شود بر تمامی انواع تکامل – تکامل کیهانی ، شیمیایی، فرهنگی، ایدئولوژیک و اجتماعی – مکانیسم انتخاب مشابهی (انتخاب طبیعی) حاکم است. اما چنین دریافتهایی چندان صادق نیست. تکامل هم به صورت ناگهانی و جهشی و هم به صورت تدریجی تحقق پیدا می کند. امروزه در سراسر جهان این فکر به سرعت رواج می یابد که پیشرفت را دیگر نمی توان بر اساس پیشرفت تکنولوژی یا ارتقای سطح مادی زندگی به تنهایی مورد سنجش قرار داد و اینکه جامعه ای که از نظر اخلاقی، زباشناسی، سیاسی یا محیط زیست دچار انحطاط شده، دیگر جامعه ای پیشرفته نیست، هر قدر هم که ثروتمند یا از نظر فنی یشرفته باشد. به سخنی کوتاه ، اینک ما به سوی مفهوم جامع تر پیشرفت در حرکتیم. همچنین تصویر ما از طبیعت دیگر آن تصویر آشنای گذشته نیست جنبش جهانی حفظ محیط زیست برای مقابله با دگرگونی عمیق و بالقوه خطرناک سپهر زیستی کره زمین به وجود آمده است. بنابراین در دهه های گذشته بشر شاهد تجدید نظر در مفاهیم خود درباره طبیعت، تکامل و پیشرفت بود. این مفاهیم به نوبه خود بر اندیشه های بنیادی از قبیل فرضیات درباره زمان، فضا، ماده و علیت مبتنی بود. همچنین موج سوم طرح ذهنی ما از زمان را از نو ترسیم کرد. در اوایل قرن حاضر، اینیشتن ثابت کرد که زمان می تواند فشرده و منبسط شود، و بدین طریق مفهوم مطلق زمان را به شدت متزلل ساخت…. د رنتیجه زمان مطلق نیست بلکه نسبی است. فیزیک امروزی هم از درون و هم از بیرون در حال انفجار است. ادراک انسان از مکان هم به همان سرعت ادراک وی از زمان تغییر یافت. در واقع با آغاز موج سوم، ما به مرحله تازه ای از روابط انسان با مکان گام نهاده ایم. موج سوم در کشورهای پیشرفته باعث شده است دهها شهر بزرگ، کم کم جمعیت خود را از دست بدهند در حالیکه شهرهای متوسط یا کوچک تر بر جمعیت شان افزوده می شود. تکنولوژی حمل و نقل و ارتباطات، قید و بندهایی را از بین برده است. ما شاهد بازپراکنی و تراکم زدایی جمعیت هستیم. تغییرات موج سوم دورنمای تازه یای بوجود آورده که هم به شدت محلی و هم جهانی – کهکشانی – است. با گسترش ارتباطات پیشرفته و آغاز انتقال کار به کلبه الکترونیک این کانون توجه دوگانه (محلی-جهانی) تقویت می شود و نسلی پرورش می یابد که هم به طور معقولی به خانه خود پایبند است و به نقاط دیگر کمتر بخاطر کار مهاجرت می کند و بیشتر برای تفریح سفر می کند، و در عین حال، ذهنش درگیر حوادثی است که در جهان و حتی در فضای لایتنهاهی و در ستارگان دور دست می گذرد. متفکران موج سومی نگاهی گل گرا و نیمه گرایی و سیستمی دارند که برعکس تفکر دکارتی متفکران موج دومی است. رهیافت زیست بومی (طرفداران حفظ محیط زیست) و رهیافت سیستمی وجوه مشترکی داشته و هر دو رشته بر ترکیب و یکپارچگی اطلاعات تاکید بسیار دارند. در حال حاضر در دانشگاهها تقاضای روزافزونی برای تفکر میان رشته ای وجود دارد. این تحول فکری و علمی در زمینه های دیگر فرهنگی نیز منعکس شده است. اروین لازلو؛ فیلسوف آمریکایی؛ می گوید: ما بخشی از یک سیستم به هم پیوسته طبیعت هستیم و تا زمانی که جامع نگران آگاه ، نظریه های سیستماتیکی در مورد الگوهای به هم پیوسته ارائه ندهند، طرحهای کوتاه مدت و نظارتهای تنگ نظرانه، ما را به نابودی خواهد کشاند. یوجین اودوم ؛ زیست بوم شناس؛ مشوق ترکیب کل گرایی و تجزیه گرایی – توجه به کل نظام و به اجزاء آن هر دو – است. در مجموع تئوری سیستمها ، زیست بوم شناسی و تاکید جامع نگرانه بر تفکر کل گرا – نظیر مفاهیم در حال تغییر زمان و مکان – بخشی از عصیان فرهنگی علیه اصول فکری تمدن موج دوم به شمار می روند. فرآیند بازخوردی که تعادل را حفظ می کند و باعث حفظ ثبات می شود «بازخورد منفی» نامیده می شود. «بازخورد منفی» در تمام حوزه های زندگی روزمره کاربرد دارد و باعث می شود تا امور تعادل و ثبات خود را حفظ کنند. در اوایل دهه ۱۹۶۰ منتقدی بنام پروفسور مارویاما هشدار داد که به ثبات بیش از اندازه توجه شده است و مساله تغییر مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. او معتقد بود که لازم است پژوهش بیشتری در زمینه «بازخورد مثبت» انجام گیرد- یعنی فرآیندهایی که نه تنها جلوی تغییر را نیم گیرد، بلکه آن را تقویت می کنند، و نه تنها ثبات را حفظ نمی کنند، بلکه آن را نفی می کنند و چه بسار که آن را برهم زنند. مارویاما تاکید می کند که بازخورد مثبت می تواند نظام را کمی منحرف کند یا ضربه ای بر آن وارد بیاورد و این ضربه را آن قدر تقویت کند تا به ضربات مهیب و عظیمی تبدیل شود که کل ساختار را درهم شکند. اگر بازخورد نوع اول کاهش دهنده و بازدارنده تغییر یا منفی بود، نوع دوم، مجموعه ای از فرآیندهای تقویت کننده تغییر یا مثبت است و باید به هر دو بخ یک اندازه توجه شود. بازخورد مثبت می تواند مشکل علیت را در بسیاری از فرآیندهای پیچیده و سردرگم کننده قبلی حل کند. بازخورد مثبت هر فرآیندی است که محرک خود باشد. اگر بازخورد مثبت و منفی را با هم ترکیب کنیم، مشاهده خواهیم کرد که چطور این دو فرآیند متفاوت در ارگانیسمهای پیچیده ای چون مغز انسان و نظام اقتصادی به شیوه ای موثر با یکدیگر کنش و واکنش متقابل برقرار می کنند و چه بینش های غیر منتظره ای از این رابطه حاصل می شود. هر گاه جامعه ای درک کند که در هر نظام واقعاً پیچیده ای – خواه ارگانیسم بیولوژیک باشد یا شهر یا نظام سیاسی بین المللی- هم تقویت کننده تغییر و هم بازدارنده آن وجود دارد، و در آن نظام حلقه بازخورد منفی و مثبت با هم در کنشی متقابل قرار دارند، موفق به درک پدیده های بسیار پیچیده ای خواهد شد که در جهان پیرامون با آن مواجه است. و بدین سان درک انسان و علیت توسعه می یابد. این جهان به مراتب عجیب تر و بیگانه تر از آن است که مکانیسم ساده علیت موج دوم بتواند آن را تبیین و توجیه کند. علیت موج سوم درباره تناقض قدیمی نیز توضیحات جالبی دارد. در واقع به ما کمک می کند تا خود را از مخمصه این یا آن که قرنهاست طرفداران جبر را در برابر طرفداران اختیار – یا ضرورت را د ربرابر تصادف – قرار داده است رها سازیم. این شاید یکی از مهمترین پیشرفتهای فلسفی عصر جدید باشد. پریگوگن معتقد است که د رهر سیستم پیچیده ای، از مولکولهای موجود در یک مایع تا سلولهای عصبی مغز یا ترافیک یک شهر، اجزای سیستم پیوسته دستخوش تغییرات کوچکی هستند: یعنی اینکه آنها در یک سیلان دائمی به سر می برند. هر سیستمی در اثر نوسانات دائماً از درون در ارتعاش است. بسیاری از متفکران تراز اول موج دوم تا قبل از پیدایش تئوری کوانتوم تصور می کردند که تصادف نقش کمی در تحول دارد و یا اصلاً نقشی ندارد. امروزه در فیزیک اتمی اعتقاد اکثر دانشمندان بر این است که سیر تحول را تصادف تعیین می کند. پریگوگین می گوید: “همیشه امکان این وجود دارد که از درون بی ثباتی ، مکانیسمهای جدیدی پدیدار شود ما واقعاً یک جهان باز در اختیار داریم”. فرهنگ جدید- که به تنوع ، تغییر، و رشد گرایش دارد- سعی می کند برخورد جدید با طبیعت، تکامل و پیشرفت و مفاهیم جدید و غنی تر زمان و مکان و ترکیبی از تجزیه گرایی و کل گرایی را در علیت جدید ادغام کند.
درحالیکه ملتهای تازه ای پا به عرصه وجود می گذارند، ملتهای قدیمی در معرض خطر تجزیه و فروپاشی قرار گرفته اند. سراسر اروپا، فشارهای شدید گریز از مرکز را به خوبی حس می کند. شکافهای موجود بین خود ایالات در ایالات متحده آمریکا ، روز به روز زیادتر می شود. با از هم پاشیدگی جامعه انبوه عصر صنعتی تحت تاثیر موج سوم، گروههای ناحیه ای، محلی، قومی، اجتماعی، و مذهبی ؛ دیگر شبیه هم نخواهند بود. شرایط و نیازها از هم فاصله می گیرند. افراد تفاوتهای موجود بین خود را کشف و بر آن تاکید خواهند ورزید. برای دولتهای ملی بسیار دشوار است که سیاستهایشان را با شرایط گوناگون و پر تنوع تطبیق دهند. با متنوع شدن شرایط، تصمیم گیران ملی از نیازهای به سرعت در حال تغییر محلی بی خبر می مانند. موج سوم دولت ملی را از پایین تحت فشارهای بی شماری قرار می دهد. البته مسائلی هم هستند که آن قدر بزرگ اند که هیچ کشوری به تنهایی از عهده مقابله با آن برنمی آید. وابستگی اقتصادی که دولتها را محکم به هم پیوند زده است، در واقع امروزه برای هر یک از حکومت های ملی، اداره مستقل امور اقتصادی شان یا مهار تورم را غیر ممکن ساخته است. اکثر بیماریهای اقتصادی همچون اپیدمی از مرزها عبور کرده و به سایر کشورها سرایت کرده است. حفاظ اقتصادی دولتهای ملی امروزه به شدت نفوذپذیر شده است. نظام جهانی ارتباطات جدید باز هم در کشورها راه برای نفوذ بیشتر از خارج را باز می کند. رخنه و نفوذ فرهنگی موج دومی در برابر آنچه نظامهای ارتباطی موج سوم مبتنی بر ماهواره ها، کامپیوترها، دستگاههای چاپ از راه دور ، سیستم های دو سویه تلویزیون سیمی و فرستنده های ارزان قیمت زمینی می توانند انجام دهند ، بسیار ناچیز و جزئی است. شرکت های چند ملیتی تهدیدی برای دولت ملی محسوب می شود. هرگاه شرکتهای چند ملیتی منافعشان ایجاب کند ، به راحتی وفاداری به کشور خود را فراموش می کنند. شرکتهای فراملیتی برای فرار از قوانین حفظ محیط زیست و قوانین محلی، فعالیت های خود را از کشوری به کشور دیگر انتقال می دهند و کشورهای میزبان را به جان یکدیگر می اندازند. شرکتهای فراملیتی در شرایط کنونی آنقدر بزرگ شده اند که برخی از ویژگیهای دولت ملی را به خود گرفته اند. شرکت های فراملیتی که گاه با دولتهای خود همکاری می کنند و گاهی آنها را بازیچه خود قرار می دهند نه کاملاً خوب هستند و نه کاملاً بد. از ظهور شرکت فرا ملیتی گرفته تاافزایش انفجارآمیز موسسات فراملی و به وجود آمدن سازمانهای بین حکومتی همه یک رشته حرکتهای همسو را تشکیل می دهند. دولتها روز به روز بیشتر استقلال عمل خود را از دست می دهند و از اقتدار و حاکمیتشان کاسته می شود. آنچه در حال پیدایش است نه یک آینده تحت سلطه شرکت است و نه یک حکومت جهانی، بلکه نظامهای پیچیده تری است که به سازمانهای ماتریسی که در برخی از صنایع پیشرفته شاهد گسترش آن هستیم شباهت دارد. به جای یک دیوانسالاری واحد جهانی یا چند دیوانسالاری جهانی هرمی شکل، شبکه ها یا ماتریسهایی خواهیم داشت که انواع گوناگون سازمانهاییی را در برمی گیرد که منافعی مشترک دارند. یک نظام باز بی نظم خواهیم داشت. ما به سمت یک نظام جهانی متشکل از واحدهای به شدت به هم پیوسته نظیر نورون های عصبی مغز در حرکت هستیم.
تمدن صنعتی جهانی را پشت سر گذاشت که یک چهارم مردم آن در رفاه و سه چهارم باقیمانده در فقر به سر می برند. این تمدن، جهانی را پشت سر گذاشت که حدود بیست تا سی کشور صنعتی، رفاه و موفقیت مادی خود را مرهون سوبسید پنهانی انرژی و مواد خام ارزان قیمت هستند. این تمدن یک زیرساخت جهانی از خود باقی گذارد –بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، GATT و کومکون -که تجارت و امور مالی را در جهت منافع قدرتهای بزرگ موج دوم تحت نظارت خود درآورد. و این تمدن اغلب کشورهای فقیر را با اقتصاد های تک محصولی در فقر نگه داشت تا همچنان در خدمت تامین نیازهای کشورهای غنی باقی بمانند. خط مشی موج دوم برای کاهش شکاف فقیر و غنی بر این پیش فرض استوار بود که جوامع موج دوم تارک پیشرفت تکاملی هستند و تمامی جوامع برای حل مشکلاتشان باید به همان انقلاب صنعتی روی آورند که در غرب، اتحاد شوروی یا ژاپن اتفاق افتاد. بنابراین اصل، پیشرفت یعنی انتقال میلیونها انسان از کشاورزی به تولید انبوه صنعتی، و لازمه آن شهری شدن و استاندارد سازی و بکارگرفتن دیگر اصول موج دوم است. به طور خلاصه توسعه مستلزم تقلید موبه موی مدلی است که موفقیت آمیز بودنش قبلاً به اثبات رسیده است. در بین همه کشورهای مختلفی که از این خط مشی پیروی کردند تعداد کمی نظیر کره جنوب و تایوان، که در آنها شرایط خاصی حکمفرما بود، ظاهراً در استقرار یک جامعه موج دومی موفق شدند. اما در اغلب کشورها این تلاشها به فاجعه انجامید… واقعیت وحشتناک این است که صنعت گرایی مبتنی بر مدل موج دوم بیش از آنکه موفق باشد شکست خورده است. ایران به تنهایی فاجعه آمیزترین مثال این قضیه است (ایران زمان شاه سال ۱۹۷۵). شاه ایران توسعه را صرفاً یک فرآیند اقتصادی می دانستند. مخالفت با عقاید غربی در کابینه ای که نود درصد اعضای آن از دانشگاههای هاروارد و برکلی یا دانشگاههای اروپایی فارغ التحصیل شده بودند، خیلی راحت یک گرایش «عقب مانده» و «ارتجای» به حساب می آمد… . در زمانی که خود تمدن صنعتی به سکرات افتاده است آیا تقلید از این تمدن بجاست؟ . پیش فرض صنعتی این خط مشی بود: «اول توسعه پیدا کن بعد ثروتمند خواهی شد». در خاورمیانه این پول بود که انگیزش لازم را برای توسعه فرآهم آورد، نه اینکه توسعه پول را به وجود آورد! نگرانی ای که در کشورهای پیشرفته صنعتی همچون ژاپن و ایالات متحده آمریکا بوجود آمد این بود که اقتصاد کشورهای رو به توسعه تا چه حد به صنایع آنها لطمه خواهد زد؟ در کشورهای قدیمی تر صنعتی یکی پس از دیگری صاحبان صنایع موج دوم و متحدان سیاسی شان ، صدور کارشناس و سیاستهایی را که باعث توسعه صنعتی کشورهای فقیرتر می شود مورد حمله قرار دادند. کشورهای ثروتمند در پی شکست خط مشی موج دوم و مواجهه با مطالبات خشم آگین کشورهای فقیر، برای تجدید نظر کامل در اقتصاد جهانی و احساس نگرانی عمیق نسبت به آنیده خود، در دهه ۱۹۷۰ خط مشی جدیدی را برای کشورهای فقیر طرح ریزی کردند. این خط مشی تقریباً یک نسخه معکوس خط مشی موج دوم بود که آن را خط مشی موج اول می توان نامید: خواستار تاکیدی تازه بر توسعه روستایی، تشویق خودکفایی غذایی، تخصیص مستقیم منابع به نیازهای اساسی مردم، ایجاد صنایع غیر متمرکز و کوچک در روستاها و.. . چیزی که کشورهای پیشرفته استدلال کردند به این نتیجه منتهی شد که کشورهای فقیر به تکنولوژی های نیمه پیشرفته و مناسب خود نیاز داشتند نه تکنولوژی پیشرفته . با این همه، با تمام نکات مثبتی که این سیاست دارد، خط مشی ا یاست که برای اصلاح شرایط بسیار بد زندگی موج اول، اما نه تغییر آن . این نوعی تسکین است نه درمان، و برداشت اغلب کشورهای جهان هم در این مورد همین است. سوهارتو؛رئیس جمهور اندونزی؛ در این باره گفت: “اگر غرب فقط به طرحهای کوچک روستایی کمک کند، ممکن است وضعیت دشوار و نامطلوب قدری بهبود یابد، اما جامعه ما هرگز رشد نخواهد کرد”. مخافان همچنین می گویند: هر قدر کشورهای فقیر بیشتر تحت شرایط موج اول بمانند، احتمالاً کالای کمتری به بازار اشباع شده جهانی عرضه خواهند کرد. و هر قدر در روستا بمانند، نفت و گاز و دیگر منابع کمیاب را کمتر مصرف می کنند و در نتیجه ضعیف تر و از نظر سیاسی کمتر مساله ساز باقی خواهند ماند. از این بدتر این که خط مشی موج اول به نقش علوم تکنولوژی پیشرفته چندان بها نمی دهد. آنچه ما امروزه علم پیشرفته می نامیم به وسیله دانشمندان کشورهای صنعتی برای حل مشکلات خود همان کشورها تکوین یافته است. تحقیقات مفید درباره کشورهای فقیر بسیار ناچیز بوده است. هر سیاست توسعه ای که توانائیهای بالقوه علوم پیشرفته و تکنولوژی را نادیده بگیرد، صدها میلیون دهقان بی نوا و گرسنه و زحمت کش را به زندگی در خفت و خواری ابدی محکوم کرده است. خط مشی موج اول که کشورهای پیشرفته نسخه آن را برای کشورهای فقیر پیچیده اند صرفاً دستورالعملی است که سرانجام به رکود اقتصادی منجر خواهد شد و نمی تواند در هیچ یک از کشورهای فقیر کاربردی بهتر از خط مشی موج دوم داشته باشد. رابطه عجیبی بین جوامع موج اول و تمدن به سرعت در حال تکوین موج سوم وجود دارد. اما تمدن موج سوم از خصایصی بسیار متفاوت برخوردار است – از جمله تولید نامتمرکز، اندازه های مناسب، انرژی احیاء پذیر، از شهر بریدن، کار در خانه، تولید برای مصرف شخصی به میزانی وسیع- که عملاً به خصایصی شباهت دارد که در جوامع موج اول موجود بود. اغلب نوآوری خیره کننده امروزی همچون دنباله ستاره دنباله داری از خاطرات باقی مانده در ذهن ، انسان را به یاد گذشته می اندازد. آنچه امروز بسیار شگفت آور است این است که به نظر می رسد تمدن موج اول و موج سوم در مقایسه با موج دوم موارد تشابه بیشتری دارند. جان کلام، این دو تمدن با یکدیگر متناجس هستند. خط مشی های توسعه فردا از واشنینگتن و مسکو و پاریس یا ژنو صادر نمی شوند، بلکه از آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین نشات می گیرند. این خط مشی ها بومی هستند و با نیازهای واقعی محلی سازگارند. این خط مشی ها به قیمت نادیده گرفتن محیط زیست و فرهنگ و مذهب یا ساختار خانواده و ابعاد روانی هستی انسان ، بیش از حد بر اقتصاد تاکید نخواهند ورزید و از هیچ مدل خارجی، حواه متعلق به موج دوم یا موج سوم، تقلیذ نخواهند کرد. بالاخره روز ی فرا خواهد رسید که روشهای اصلاح شرایط جوی، کامپیوترها، استفاده از علایم ماهواره ای و علم ژنتیک، در جهت ایجاد انقلابی در تهیه مواد غذایی مورد نیاز جهان، با هم به کار گرفته شوند. تکنولوژی های جدید راهگشای امکانات تازه ای نیز هستند مثل مزرعه داری اقیانوسی. آیا بهتر نیست کشورهای فقیر به جای گرفتن وام یا جلب سرمایه گذاری خارجی جهت تاسیس کارخانه ذوب آهن، خود را برای «عصر مواد» آماده کنند؟. وارد مورهاوس؛ از دانشگاه لوند سوئد؛ معتقد است که کشورهای فقیر باید از صنایع کوچک موج اول یا صنایع بزرگ متمرکز موج دوم فراتر بروند و توجه خود را به یکی از صنایع مهم موج سوم، یعنی میکرو الکترونیک ، معطوف دارند. موهاوس می نویسد بازدهی صنایع کامپیوتری کوچک به طرز شگفت آوری بالاست. وی اظهار می دارد که به طور قطع برای کشورهای رو به توسعه که سرمایه ناچیزی در اختیار دارند، سودمند خواهد بود اگر از هر واحد سرمایه که به جریان می افتد، بالاترین بازده را به دست آورند و از آن مهمتر سازگاری و همخوانی است که بین تکنولوژی موج سوم و ساختارها و قشربندیهای اجتماعی کشورهای کم رشد موجود است. تکنولوژی میکرو الکترونیک به عدم تمرکز تولید گرایش دارد. اغلب صنایع پیشرفته موج سوم با نیازهای کشورهای فقیر تناسب دارد. موج سوممی تواند خط مشی تکنولوژیک تازه ای برای همه جوامع ارائه دهد. موج سوم نیاز به حمل و نقل و ارتباطات را هم در چشم انداز تازه ای قرار می دهد. در دوران انقلاب صنعتی، جاده شرط لازم توسعه اجتماعی و سیاسی و اقتصاد محسوب می شد. اما امروزه به نظام ارتباطی الکترونیک نیاز است. زمانی تصور می شد که ارتباطات حاصل توسعه اقتصادی است. اما امروزه طبق گفته جان مگی؛ رئیس موسسه پژوهشی آرتور دی لیتل؛ این تز منسوخ شده … ارتباطات از راه دور بیش از آنکه پیامد توسعه باشد، شرط اولیه آن است. اما واضح است که جاده برای حمل و نقل لازم است. شاید آنچه اغلب مردم بدان نیاز دارند کار نیمه وقت در مقابل دستمزد باشد. فریدمن در گزارشی که برای یونسکو تهیه کرد، استدلال کرده است که دولتها باید از طریق حذف برخی قوانین مربوط به زمین و اجازه ساختمان، آنچه را که من تولید برای مصرف نامیده ام مورد تشویق قرار دهند. این مقررات و قوانین در شرایط فعلی، ساختن خانه یا بازسازی خانه مسکونی را توسط خود شخص، مشکل و یا غالباً غیر ممکن ساخته است. وی قویاً از دولتها می خواهد که این موانع را از سر راه بردارند و به مردم در تامین مسکن خود کمک کنند و مشکلات آنان را در سازماندهی ، تهیه برخی مصالح که از راههای دیگر مشکل است… و در صورت امکان تامین آب و برق رفع نمایند. موج سوم همچنین ملاحظات غیر اقتصادی و غیر تکنولوژیک را بی نهایت مهم می داند همچنین همه بر این باورند که آموزش و پرورش در توسعه نقش محوری دارد اما چه نوع آموزش و پرورشی؟ موج سوم بر این نظریه موج دومی که تعلیم وتربیت الزاماً در یک کلاس درس تحقق می یابد، سخت می تازد. امروزه باید یادگیری را با کار و مبارزه سیاسی و خدمات اجتماعی و حتی بازی ترکیب کنیم و همه فرضیات پیشین درباره آموزش و پرورش باید بازاندیشی شوند. خواه در چین خواه در ایران؛ تحول بدون به هم ریختگی و درد و رنج شوک آینده کمتر امکان پذیر خواهد بود. موج سوم نه تنها در زمینه های انرژی یا تکنولوژی، کشاورزی یا اقتصاد ، بلکه حتی در مغز و رفتار نیز توانایی بالقوه ای برای تحول انقلابی ایجاد می کند. کشورهای فقیر و غنی ؛ هر دو؛ در خط آغازین مسابقه ای تازه و متفاوت به سوی آینده ایستاده و منتظر سوت آغاز مسابقه اند.
در دوران انتقال با از هم گسیختگی شدید اجتماعی، نوسانات تند اقتصادی، برخوردهای پراکنده، جنبشهای جدایی خواهانه، آشفتگی ها و مصایب تکنولوژیک، آشوبها و شورشهای سیاسی، خشونت و جنگ و تهدید به جنگ همراه خواهد بود. در وضعیتی که نهادها و ارزشها در حال فروپاشی باشند، عوام فریبان اقتدار طلب و مستبدی پیدا خواهند شد و جنبشهایی به راه خواهند انداخت تا قدرت را در دست گیرند و احتمالاً در مواردی هم موفق می شوند. به هر حال برخورد دو تمدن بزرگ (تمدن موج دومی و تمدن موج سوی) مخاطرات فوق العاده عظیمی دربردارد. اما حاصل این به هم ریختگی ویرانی نیست بلکه در نهایت بقای انسان است. مهم است بدانیم جریان اصلی تحول ما را به کجا می برد و چه نوع جامعه ای در حال شکل گیری است؟. در تمدن موج سوم؛ منابع انرژی بسیار متنوعی وجود خواهد داشت، بر منابع تکنولوژیک متنوع تری نیز اتکاء دارد که از علوم ژنتیک و زیست شناسی، الکترونیک و علوم مواد و نیز از کاوشهای فضای ماوراء جو و اعماق دریاها نشات می گیرد. اساسی ترین ماده خام تمدن موج سوم –که فرسایش هم ندارد- اطلاعات و قوه تخیل است. تمدن نوین؛ نظام آموزش پرورش را از نو خواهد ساخت، پژوهش علمی را بازتعریف خواهد کرد و مهمتر از همه رسانه های ارتباطی را تجدید سازمان خواهد کرد. رسانه های غیر انبوه، تصاویر ذهنی بسیار متنوع و غالباً به شدت فردیت یافته ای را وارد جریان ذهنی جامعه خواهد کرد. پیام رسانی به شدت انفرادی می شود. محیط الکترونیک می شود جامعه کامپیوتری و اطلاعاتی می شود تولید غیر انبوه و غالباً سفارشی می شود. تولید کاگرا با استفاده از مواد خام کمتر و بوسیله دستگاههای تمام اتوماتیک بدون حضور کارگران در کارخانه ها تولید می شود. کمتر کار طاقت فرسا یا تکراری انجام می شود و… . شرکتهای موج سوم به افرادی نیاز خواهند داشت که به جای اجرای دستور، از استقلال رای و اتکاء به نفس بیشتری برخوردار باشند. تکان دهنده ترین تحول تمدن موج دوم شاید انتقال کار از اداره و کارخانه به خانه باشد. برخی دانشگاهیان معتقدند که با افزایش اهمیت اطلاعات، دانشگاه به منزله نهاد محوری فردا جای کارخانه را خواهد گرفت که این نوعی خیالبافی خودخواهانه و استادمآبانه است. این خانه است که مرکز تمدن آینده می شود. خانه در تمدن موج سوم از اهمیت شگفت انگیز تازه ای برخوردار خواهد شد. همه جوامعی که در مرحله انتقال به موج سوم به سر می برند، با مشکلات بیکاری کوتاه مدتی که البته روز به روز گسترده تر می شود، مواجه هستند. تمدن موج سوم برای نقش «خانه داری» در اقتصاد اهمیت قائل شده است و این امر به تحولات بنیادی در نقش زنان که هنوز اکثریت وسیع «خانه داران» را تشکیل می دهند، منجر خواهد شد. تنوع و پاره افزایی روزافزون جامعه به معنای تضعیف نقش دولت ملی است. تمدن موج سوم بر توزیع جدید قدرت تکیه دارد و دولت مثل گذشته از نفوذ و قدرت برخوردار نیست و در عوض دیگر نهادها از جمله شرکتهای فراملیتی، محله های خودمختار، یا حتی شهرها، نسبت به گذشته قدرت بیشتری خواهند داشت. «خط مشی های توسعه» کاملاً تازه ای تدوین خواهد شد که ویژگی خاص مذهبی یا فرهنگی هر ناحیه را منعکس می کند و برای به حداقل رساندن شوک آینده، با آگاهی کامل خود را با آن شرایط تطبیق می دهد. از آن پی، کشورهای جهان سوم، سنتهای مذهبی و ساختار خانوادگی و زندگی اجتماعی خود را به امید آنکه جامعه ای شبیه بریتانیای صنعتی، آلمان یا آمریکای صنعتی، یا اتحاد شوروی بسازند، با خشونت کنار نخواهند گذاشت، بلکه تلاش خواهند کرد تا بر پایه میراث گذشته خویش، یعنی بر پایه سازگاری جوامع خود با ویژگیهایی که اکنون دوباره در تمدن موج سوم پدیدار شده است ، جامعه خود را متحول کنند. این سوال که «علت پیدایش موج سوم چیست؟» شاید خود یک پرسش موج دومی باشد. هیچ کس نمی داند. می توانیم بسیاری از نیروهای متعامل علی را به منزله عوامل اساسی انقلاب جدید تلقی کنیم. ولی همان طور که می بینیم هر رشته دانشگاهی یا مکتب فلسفی ، مساله را مطابق میل خود تبیین می کند. در تحولات تاریخی اخیر؛ «ضرورت» و «تصادف» هر دو تاثیر دارند چه بسا یک ضربه کوچک بتواند تحولات عظیمی در یک نظام پدید آورد. تحولات آینده برآیند درگیری و تضاد است نه پیشرفت خود به خودی. با خروش موج سوم؛ دو چیز راه خود را باز می کند: اول، حرکت در جهت انتقال جامعه به سطح عالی تری از تنوع: یعنی انبوه زدایی جامعه انبوه. دیگری، شتاب: یعنی تحولی تاریخی با سرعتی بیشتر تحقق می یابد. این دو با هم فشارهای عظیمی بر افراد و نهادها وارد می آورند، و درگیری و منمازعه بزرگ را دامن می زنند و آن را تشدید می کنند. افراد و نهادها که به تنوع کم و تحول آرام عادت داشته اند، به ناگهان خود را درگیر مقابله با تنوع بسیار و تحولات سریع می یابند. فشارهای متقاطع از حد توان آنها برای تصمیم گیری و واکنش خارج است. نتیجه آن شوک آینده است. برای ما فقط یک راه بیشتر باقی نمانده است باید خودمان و نهادیمان را برای مقابله با واقعیات تازه از نو بسازیم.
امروزه نهادهایی که جامعه محلی بر آنها متکی است، در تمتم جوامع پیشرفته تکنولوژیک در حال فروپاشی است و نتیجه آن طاعون رو به گسترش تنهایی است. باشگاههای مجردها و دیسکوتکها به بازارهای شهوانی تبدیل گشته اند که تنها مامن مجردهای مایوسی است که کارد به استخوانهایشان رسیده است. با جایگزین شدن ارتباطات به جای رفت و آمد بین محل کار و خانه، انتظار می رود که ما شاهد باز شدن رستوران ها و تئاترها و باشگاههای تازه و احیای کلیساها و فعالیت های گروهی داوطلبانه در همسایگی و محله ها باشیم که همگی یا اغلب آنها بر روابط رو در رو تاکید دارند. درحالی که در حال ساختن تمدن موج سوم هستیم، باید توجه داشته باشیم که در گذشته چیزهایی هست که باید آن را حفظ و حتی غنی تر کرد، یکی از اینها رابطه صمیمانه با نزدیکان و همسایه ها است. جوانانی که زندگی شان ساختار و نظمی ندارد ، به مواد مخدر رو می آورند تا بدان وسیله زندگی خالی خود را پر کنند زندگی بدون ساختار کامل، مثل قایق شکسته ای است که بی هدف در حرکت است نبود چنین ساختاری موجب تباهی کامل خواهد شد. رولو می؛ روانشناس؛ می گوید: اعتیاد به هروئین شیوه ای از زندگی به جوان تحمیل می کند. جوانی که از بی هدفی دائمی در رنج بوده، اینک با معتاد شدن، از ساختاری برخوردار شده است مشغلهی برای او ایجاد شده است. امروزه تغییر ناگهانی قوانین اساسی اجتماعی، به هم ریختگی نقشها و محو شدن تفاوت منزلتها و نامشخص شدن حیطه اقتدار و از بین رفتن حرمت افراد و غوطه ور شدن در فرهنگ گذرا و بالاتر از همه فروریختن نظام عظیم فکری، یعنی واقعیت صنعتی، آن تصویر ذهنی که بسیاری از افراد از جهان دارند، به هم ریخته است. در نتیجه، اغلب مردم در اطراف خود، چیزی جزء آشفتگی و هرج و مرج نمی بینند. آنان از احساس ناتوانی شخصی، درماندگی، بی هدفی، و پوچی به شدت رنج می برند. تنها موقعی می توانیم یکی از حیرت آورترین پدیده های اجتماعی عصر حاضر ؛ یعنی رواج بی سابقه کیشها و فرقه های مذهبی را درک کنیم؛ که سه عامل: تنهایی، فقدان ساختار و بی هدفی، پوچی و بی معنایی را که ناشی از زوال تمدن صنعتی است، در کنار هم بگذاریم. رهبران کیش ها و فرقه ها نیاز پیروان خود را به ساختار و روابط صمیمانه و هدف و معنا به خوبی درک می کنند. این همان چیزی است که این فرقه ها و کیشها به پیروان خود عرصه می دارند. این فرقه ها آنچه در آغاز به عنوان درباغ سبز به افراد تنها نشان می دهند دوستی و رفاقت بی قید و شرط است. یکی از کارکنان کلیسای یگانگی می گوید: “اگر کسی تنها باشد، با او صخبت می کنیم افراد تنهای بسیاری هستند که سرگردان و بی هدف به این سو آن سو پرسه می زنند”. افراد گروه شخص تازه وارد را دوره می کنند و به او محبت می کنند و عزت می گذارند. در غالب کیشها زندگی جمعی یکی از شرایط عضویت است. این صمیمیت و توجه ناگهانی آنقدر برای افراد دلپذیر است که وقتی به عضویت کیش درآمدند، غالباً خانواده و دوستان خود را رها می کنند، تا تمامی زندگی خود را وقف کیش نمایند و در مقابل چیزی که به دست می آورند مواد مخدر و رابطه جنسی است. اما آنچه کیش به پیروان خود می دهد تنها همنشینی و دوستی و تعلق اجتماعی نیست بلکه نظم و انظباط هم به آنها می دهد و از آن طریق به نیاز به ساختار را در آنها ارضاء می کند. کیشها معمولاً محدودیت های شدیدی بر افراد خود تحمیل می کنند آنان خواستار برقراری نظم آهنینی هستند تا آنجایی که برخی از آنها برای ایجاد نظم به کتک زدن، کار اجباری، و محروم کردن فرد از حقوق اجتماعی، تبعید و زندانی کردن به شیوه خاص خود متوسل می شوند. سوخدئو؛ روانپزشک دانشکده پزشکی نیوجرسی؛ می گوید: معمولاً جامعه امروزی ما آن قدر آزاد و باز است و آن قدر به افراد آزادی و اختیار می دهد که آنان نمی توانند به تنهایی تصمیم بگیرند، از این جهت می خواهند که دیگری به جای آنان تصمیم بگیرند و خود از او پیروی کنند. فرقه ها یک تفسیری یک بعدی از واقعیت به پیروان خود ارائهمی دهند این که این چهارچوب فکری با واقعیت جهان خارج مطابقت دارد یا نه مهم نیست. این امر موجب می شود تا بار سنگین تعارضات فکری و گیجی و سردرگمی پیروان را کاهش دهد. البته این باعث نمی شود که فرد به حقیقت برسد. بلکه حاصل کار: نظم و در نتیجه معنایی است که زندگی اش پیدا می کند. بدین سان کیش موفق می شود در این جهان به ظاهر بی انسجام و آشفته به پیروان خود هدف و انسجام فکری بخشد. ولی فرقه این احساس مشارکت و تعلق اجتماعی و ساختار و معنا را در مقابل قیمتی گزاف به افراد خود می فروشد: یعنی در برابر تسلیم بدون قید و شرط خود! برای آنکه تمدن موج سوم تمدنی سالم و دموکراتیک شود باید بتواند به زندگی نظم و هدف و معنا بخشد. بیشتر به افرادی نیاز داریم که بتوانند حتی با ساده ترین راهها در به نظم درآوردن زندگی روزمره مردم به آنها کمک کنند. جامعه به کلاسهای درس باز و مدارس سنتی به هر دو نیاز دارد. هم به سازمانهایی که زیاد سخت نگیرند نیاز است و هم به سازمانهای ساختمند و منظبطی که مقرراتی خشک و انعطاف ناپذیر دارند. می توان سازمانهای مذهبی، دسته هی گیاهخواران و دیگر گروهها را برای تشکیل گروههای محلی تشویق کرد تا بتوانند به زندگی افراد سروسامانی بدهند و نظم و ترتیبی ایجاد کنند. چرا نباید انواع گوناگون سپاه برای خدمات اجتماعی ایجاد کرد؟ این سپاهها می توانند به وسیله شهرداری ها، مدارس یا حتی شرکتهای خصوصی تشکیل شوند و خدمات مفید اجتماعی را بر مبنای قراردادی ارائه دهند و جوانانی را که حاضرند تحت مقررات سختی با یکدیگر زندگی کنند، با پرداخت حقوقی معادل حقوق ارتشیان به استخدام درآورند. «سپاه مبارزه با آلودگی»، «سپاه بهداشت»، «سپاه پیراپزشکی»، «سپاه برای کمک به سالخوردگان» می توانند هم برای جامعه محلی و هم برای فرد بسیار مفید باشند. ساختن تمدن موج سوم چیزی فراتر از رفع تنهایی است. باید به زندگی چارچوبی از نظم و هدف بخشید. زیرا که معنا، نظم، و ساختار و تعلق اجتماعی همگی شرایط به هم پیوسته لازم را «کودک-کانونی» خواهد بود. توجه عمومی به نیازهای قشر مسن بیشتر جلب شده است و در نتیجه نسبت به سرنوشت جوانان غفلت شده است. وانگهی با افزایش اشتغال زنان در بازار کار، مادران فرصت کمتری برای انجام وظایف مادری خود دارند. در دوران موج دوم، میلیونها پدر و مادر همه آرزوها و رویاهای خود را در وجود فرزندان خویش متجلی می دیدند. زیرا که اغلب انتظار داشتند وضع فرزندانشان از نظر اجتماعی و اقتصادی بهتر از خود آنان بشود. امروزه بسیاری از پدر و مادران طبقه متوسط، مانند فرزندانشان با این واقعیت تلخ مواجه شده اند که در جهان پیچیده امروز فرزندان آنها به جای بالا رفتن از نردبان موقعیت اجتماعی – اقتصادی، دائماً دارند از آن پایین می روند. در نتیجه ، این امید والیدن که از طریق پیشرفت فرزندان، آرزوهایشان برآورده شود، به کلی نقش بر آب شد. کودکان آینده کلبه الکترونیک، مستقیماً به کارهای شغلی خانواده کشانده خواهند شد و از همان سنین پایین مسئولیت می پذیرند. در نتیجه دوران کودکی و نوجوانی هر دو کوتاه تر و در عین حال پر مسئولیت تر و مولد تر خواهد شد. کودکاندر چنین خانه هایی دوشادوش بزرگ ترها کار می کنند و احتمالاً کمتر فشار گروه همسالان را تجربه خواهند کرد. می توان انتظار داشت آنها نسلی پرتلاش و موفق به بار آیند. در دوران انتقال به جامعه وین، میلیونها جوان به اجبار در برزخ دردناک وطولانی نوجوانی بیشتر باقی خواهند ماند. تمدن موج سوم ، جوانانی بار می آورد که با خصوصیات متفاوت: آنها با همسالان خود کمتر می جوشند، به مصرف تمایل کمتری دارند، و همین طور کمتر به عیش و لذت جویی رغبت خواهند داشت. شیوه پرورش کودکان به کلی دگرگون خواهد شد… . برای شرکت موج سوم نیز سود تنها هدف نخواهد بود شاغل موج سوم بینز دارای نیازهای چند بُدی است. بنابراین شاهدیم که د رتمام امور تحولی کُند اما عمیق در صفات شخصیتی در حال تکوین است… تکوینی که به تکوین منش اجتماعی کمک می کند. موج سوم باعث می شود تا میان تولید برای مبادله و تولید برای مصرف در اقتصاد توازن بیشتری برقرار شود و در نتیجه در جامعه نیاز به داشتن زندگی متعادل تر بیشتر حس خواهد شد. با ورود هر چه بیشتر زنان به بازار کار؛ آنان نیز از عینیت کافی برخوردار شده اند مردان نیز به تدریج از ذهنیت برخوردار خواهند شد. ذهنیت و عینیت در زن و مرد باز هم متوازن تر خواهد شد. نظام آینده نه نگرش مردانه دارد نه نگرش زنانه بلکه تلاش می کنند از هر دو دیدگاه به دنیا بنگرد این آغازی است برای پیدایش ذهنیت گرایی عینی و عینیت گرایی ذهنی. انقلاب در رسانه ها نیز به معنای انقلاب در روان انسان هاست. اکنون با انبوه زدایی رسانه ها، انواع حیرت آوری از الگوها و شیوه هیا زندگی در اختیار افراد قرار می گیرند. بدیت ترتیب تصویری که از خود داریم دگرگون می شود. انقلاب ارتباطات به هر فردی تصویر پیچیده تری از خود م یدهد و باعث می شود تا هویت افراد تنوع بیشتر یپیدا کند. به نظر می رسد که در زندگی آینده تعادل بیشتری برقرار شود: تعادل بین کار و تفریح، بین تولید و تولید برای مصرف، بین کار فکری و کار دستی، بین مجرد و ملموس، بین عینیت و ذهنیت. در مقایسه با گذشتگان، درکی پیچیده تر از خود داشته و تصویر پیچیده تر عرضه خواهد کرد.
تمدن موج سوم نمیتواند با ساختار سیاسی موج دوم کار کند. قانونگذاری دیگری کاری از دستش ساخته نیست. ناتوانی در تصمیم گیری به موقع و مناسب، عمیق ترین روابط قدرت را در جامعه دگرگون می سازد. مناسک اعتماد سازی موج دومی ؛ یغنی رای دادن؛ به تدریج اعتبار خود را از دست می دهد. احزاب سیاسی نیز قدرت جذب خود را از دست می دهند. کار دیگر از نارضایتی و خشم گذشته است و شهروندان اکنون نسبت به رهبران سیاسی و مقامات حکومتی خود عملاً ابراز انزجار می کنند. نه تنها در ایالات متحده، بلکه در اغلب کشورهای موج دوم که زیر هجوم تحولات موج سوم له شده اند، خلاء قدرت در حال گسترش است. سیاهچاله ای در جامعه به چشم می خورد. اگر قطع نفت ایران برای چند هفته توانست صفهای بنزین ایالات متحده را به خشونت و هرج و مرج بکشاند؛ در این صورت چنانچه فرمانروایان فعلی عربستان سعودی سقوط کنند، در آمریکا و کشورهای دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ظاهراً به نظر می رسد که این چند خانواده که بر عربستان حکومت م یکنند و ۲۵% ذخایر نفتی جهان را تحت کنترل خود دارند تا ابد در قدرت می مانند. راه نیمی از کشتیهای نفتی را که ادامه حیات جهان بدان وابسته است از تنگه هرمز است اگر این تنگه باریک بوسیله ایران با مشکل مواجه شود رهبران سیاسی موج دومی پرکار و عصبی شرق و غرب چه واکنشی از خود نشان خواهند داد؟! . عقده مسیحا به آن توهمی گویند که معتقد است از طریق تغییر مرد (یا زنی) که در راس امور است، می توان جامعه را نجات داد. این دامی است که رسانه ها آن را برای مردم کشورها پهن کرده اند. به طور خلاصه، گرایش شدید برای رهبری قوی تر دقیقاً با بازگشت گروههای به شدت قدرت ورزی به صحنه همزمان شده که امیدوارند بتوانند از ضعف دولت منتخب مردم به نفع خود بهره برداری کنند. آتش و پنبه به نحوی مخاطره آمیز به هم نزدیک شده اند. سه تصور غلط این است که (۱) اقتدار همیشه کارساز است؛ (۲) چون شیوه رهبری قوی در گذشته موثر بوده در زمان حال یا آینده نیز کارساز خواهد بود (حال آنکه تمدنها هرکدام الگوی رهبری بسیار متفاوتی لازم دارند و چه بسا رهبری که در یک کشور قدرتمند به نظر می رسد، درکشورهای دیگر به طرز فاجعه آمیزی آدم ضعیف و ناتوانی باشد)؛ (۳) مشکل اساسی ما پرسنل است (حال آنکه چنین نیست. حتی اگر قدسین و نوابغ و قهرمانان را هم در راس کار می داشتیم، بازهم با بحران غایی دولت ملی یعنی تکنولوژی سیاسی عصر موج دوم مواجه می شدیم). مشکلات عمیق تر از آن است که یک رهبر بتواند آن را حل کند. چون نهادها و سازمانهای فعلی جامعه که همه فرسوده و کند شده اند حکم همان پوست گردو را دارند که دست و پای رهبران را بسته است. همچنین هر تصمیمی که در کشوری اتخاذ می شود درکشورهای دیگر یا مشکل ایجاد می کند یا واکنشی را بر می انگیزد. مثلاً اگر عربستان سعودی یا لیبی تولید نفت خود را کم یا زیاد کنند، بر زیست بوم بسیاری از کشورها آثار فوری یا درازمدت خواهد گذاشت. ابعاد حکومت و توزیع قدرت تصمیم گیری، به طرز مایوس کننده ای برای جهان امروز نامناسب شده است. به هر حال، این فقط یکی از دلایل بسیار ی است که نشان می دهد چرا ساختارهای موجود سیاسی کهنه و فرسوده شده اند. کوشش برای جداسازی پدیده ها از یکدیگر – که خود برآیند ذهنیت صنعتی است- فقط به سردرگمی و فاجعه می انجامد. با این همه، ساختار تشکیلاتی حکومت دقیقاً منعکس کننده این برخورد موج دومی با واقعیت است. این ساختار ناهمزمان و کهنه، به منازعات پایان ناپذیر حقوقی بر سر قدرت و برون افکنی هزینه ها (هر اداره سعی می کند مشکلات خود را به قیمت ایجاد مشکل بریا دیگران حل نماید) و ایجاد عوارض جانبی و پر تعارض منجر می شود. و به این علت است که هر تلاش دولت برای حل مشکلات، به ایجاد مشکلاتی جدید و غالباً بدتر از مشکلات اولیه منتهی می گردد. حکومتها معمولاً سعی می کنند این مشکل هماهنگی روابط درونی را از طریق تمرکز بیشتر حل کنند. اما تمرکز قدرت دیگر کارآیی ندارد. اقدام دیگری که از روی درماندگی انجام می شود : ایجاد تعداد بیشماری کمیته بین بخشی است تا تصمیمها را هماهنگ کرده و مورد بررسی قرار دهند. نتیجه به هر حال مجموعه دیگری از صافیهایی است که تصمیمها باید از آن عبور کنند. د رنتیجه، پیچ و خم ها ی اداری از این هم پیچیده تر می شود. حکومتها و ساختارهای موجود سیاسی از آن جهت منسوخ و کند شده اند که به جهان با عینک موج دومی نگاه می کنند. تحول اجتماعی هم سرعت گرفته است. همین سال ۱۹۷۰ بود که مارگارت تاچر پیش بینی کرد در طول حیات وی هیچ زنی هرگز به مقام بالایی در کابینه انگلستان دست نخواهد یافت. در سال ۱۹۷۹ خود وی نخست وزیر شد. در ایالات متحده جیمی کارتر که تا آن زمان کسی او را نمی شناخت در طی فقط چند ماه به کاخ سفید راه یافت. ارتباطلات فوری زمان را آن چنان زیر ذره بین برده که یک دوره چهار ساله ریاست جمهوری به مراتب از یک دوره هشت ساله سابق، حوادث و مشکلات و اطلاعات بیشتری ایجاد می کند. این سرعت یافتن زندگی سیاسی بازتابی است از شتاب عمومی تحول که به هم ریختگی اوضاع سیاسی و حکومتی امروز را تشدید می کند. رای دهنده گان نیز نه تنها خود به دو پاره گروه تقسیم می شوند بلکه این پاره گروهها نیز به مقدار زیاد موقتی هستند، ناگهان در صحنه ظاهر شده و بعد ناپدید می شوند و با سرعتی سرسام آور تغییر شکل می دهند؛ و خمیرمایه تحول جامعه را به وجود می آورند که تحلیلش بسیار دشوار است. شتاب با تنوع با هم ترکیب می شوند و گروههای سیاسی نوع جدیدی را پدید می آورند. به همان ترتیب، تصوراتی که امروزه درباره ائتلاف سیاسی و اتحاد یا جبهه های متحد وجود دارد، به تدریج مفهوم خود را از دست می دهد. ائتلاف ها ممکن است تا انتخاب رئیس جمهور دوام بیاورد ولی بلافاصله بعد از انتخابات از هم پاشیده می شود و بدین ترتیب رئیس جمهور تازه برای پیش برد برنامه های خود پشتش خالی می ماند. انبوه عظیم خواسته ها، فرصتی برای تامل و تعمق باقی نمیگذارد از آن گذشته ، چون جامعه با سرعتی شتابان در حال تحول است ممکن است تاخیر در تصمیم گیری به مراتب بدتر از تصمیم نگرفتن باشد. هر کس انتظار پاسخ فوری دارد. البته شرایط از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. به هر حال اساسی ترین پیش فرض نظریه سیاسی موج دوم، یعنی مفهوم نمایندگی منتخب، خود مورد سوال قرار گرفته اند. تنوع و از بین رفتن همرایی عمومی و فقدان اکثریت باعث شده است تا دموکراسی صرفاً به ادعایی پوچ و مسخره تبدیل شود. تنوع آرا در هر ناحیه ای آن چنان گسترده است که نماینده آن منطقه در مجلس نمی توانند نماینده خواست عمومی باشد. زیرا که اصلاً چنین خواستی وجود ندارد. در این صورت تکلیف دموکراسی منتخب چه می شود. بنابراین نه تنها نهادهای موج دوم بلکه فرضیاتی که این نهادها بر آن استوار بوده اند منسوخ و کهنه شده اند. تکنولوژی منسوخ عصر صنعتی در حال متلاشی شدن است. استفاده از تکنولوژی فرسوده سیاسی باعث شده است تا توانایی دولت در اتخاذ تصمیمهای موثر روز به روز کمتر شود برای مثال: مقامات پنتاگون، رد سی میلیارد دلار در حسابهای سفارش خارجی اسلحه را گم کرده اند و نمی دانند که آیا ناشی از یک قلم اشتباه بزرگ حسابداری است، یا اینکه برای خریدار تصویه حساب نفرستاده اند یا این قلم بزرگ به تدریج صرف امور دیگر شده است!!!. ما نمی دانیم که وسعت این آشفتگی واقعاً چقدر است. البته ایالاات متحده تنها کشوری نیست که درمانده و سردرگم شده است. حتی در نظام تک حزبی نیز اتخاذ سیاستهای قاطع و محکم و واکنش نشان دادن سریع به مسائل پیچیده تقریباً غیر ممکن شده است. یک نظام سیاسی نباید تنها به تصمیم گیری و اجرا اکتفا کند ، بلکه باید وسعت عملیاتش متناسب با توانائیهایش باشد. باید بتواند سیاستهای نامتجانس را هماهنگ سازد. به موقع تصمیم بگیرد و تنوع آرا و عقاید جامعه را منعکس کند و بدان پاسخ دهد. اگر هر یک از این موارد شکست بخورد، فاجعه به بار خواهد آمد. مشکلات ما دیگر به «جناح چپ» یا «جناح راست»، «رهبری قدرتمند» یا «ضعیف» ربطی ندارد، بلکه خود نظام تصمیم گیری است که مخاطره آمیز شده است. مهمترین مساله سیاسی که با آن مواجه هستیم این است: اساسی ترین نهادهای سیاسی و حکومتی جامعه اینک به کلی منسوخ شده اند. باید نهادهای تازه ای ابداع کنیم.
در حال حاضر ما با جامعه متکثری سر و کار خواهیم داشت که در آن هزاران اقلیت، اغلب در هم می لولند و به طور ناپایدار اشکال تازه و گذرایی ایجاد می کنند و به ندرت می توانند بر سر مباحث اساسی با هم توافق کنند و اکثریت آرا را به دست آورند. بدین علت است که پیشرفت تمدن موج سوم مشروعیت بسیاری از حکومتهای موجود را خدشه دار کرده است. بنابراین نه تنها حکومت اکثریت به عنوان یک اصل مشروع دیگر اعتباری ندارد، بلکه در جوامعی که به سوی موج سوم حرکت کرده اند این اصل الزاماً انسانی و دموکراتیک هم محسوب نمی شود. باید این تصور خطرناک اما دروغین را به درو افکند که افزایش تنوع در جامعه به خودی خود به افزایش تنش و تعارض منجر می شود. در واقع، عکس آن صادق است. تعارض در جامعه نه تنها ضروری است بلکه تا حدودی نیز مطلوب است. تحت شرایط اجتماعی مناسب، تنوع زمینه را برای تمدنی ایمن و با ثبات فرآهم خواهد کرد. این فقدان نهادهای سیاسی مناسب است که امروز به نحوی غیر ضروری تعارض بین اقلیت ها را تا سرحد خشونت تشدید کرده است. مشکلات را نمی توان از طریق خفه کردن مخالفان و یا متهم ساختن اقلیتها به خود پرستی حل کرد. این مشکلات را فقط باید از طریق ایجاد نظمی جدید و خلاقانه برای پذیرش این تکثر و تنوع و مشروعیت بخشیدن به آن حل کرد. به هر حال امروزه در جهانی پرمخاطره نمی توان تمامی قدرت را به یک نفر تفویض کرد. حتی نمی توان تسلیم سیاستهای عوام فریبانه حکومتهای مبتنی بر اکثریت شد. و همین طور نمی توان به اقلیتی کوچک اجازه داد تا تصمیمهای بزرگی بگیرد و سایر اقلیتها را به انقیاد کشد. در جامعه امروزی همه افراد عضو گروههای اقلیت هستند باید از رای گیری و نظرخواهی ها به شیوه ای کاملاً تازه استفاده کرد. با تکنولوژی های ارتباطی پیشرفته ای که وجود دارد راههای گوناگونی به وجود خواهد آمد تا دولت بدون آمدن مردم به حوزه های رای گیری از آرای آنان مطلع شود. همچنین راههای بسیاری بوجود خواهد آمد که نظرات مردم به درون فرآیند تصمیم گیری سیاسی راه یابند. باید ساختارهای کهنه حزبی را کنار گذاشت احزاب آینده به جای ساختاری ثابت، دارای ساختاری موقتی خواهند بود که بر حسب نیازها و شرایط جامعه می آیند و می روند. چه بسا لازم باشد در آینده به گروههای اقلیت برای حل و فصل مسائلشان اختیارات کافی داده شود. توزیع ناموزون باعث می شود تا نظام نسبت به نیازهای گروههایی که نماینده کافی ندارند، بی تفاوت بشود. یا باید برای ایجاد اختناق و سرکوب گروههای اقلیت که هر روز هم بر شمارشان افزوده می شود، راهی جست و یا باید نظامهای سیاسی را به نحوی تجدید سازمان داد که با تنوع و تکثر گروههایی جدید سازگار شوند به عبارتی دیگر یا باید با استفاده از ابزار خشونت و چماق ، نظامهای سیاسی موج دوم را حفظ کرد و یا باید ابزار حساس جدیدی برای دموکراسی مبتنی بر اقلیت فردا ابداع کرد. دومین اصلی که نظامهای سیاسی فردا بر پایه آن بنا خواهد شد «اصل دموکراسی نیمه مستقیم» است یعنی انتقال از مرحله اتکاء به نماینده ها به مرحله ای که در آن فرد نماینده خودش باشد. تلفیق این دو، دموکراسی نیمه مستقیم خواهد بود. مشکل واکنش تند و عاطفی مردم را می توان از راههای گوناگون کنترل کرد. پیشرفتهای خیره کننده تکنولوژی ارتباطات، برای اولین بار ، امکانات حیرت آوری برای مشارکت دادن مستقیم شهروندان در تصمیم گیری سیاسی فرآهم کرده است. نماینده خود بودن به معنی نفی انتخابات نیست می توان با ترکیب مشارکت مستقیم و انتخابات به یک دموکراسی نیمه مستقیم دست یافت. افزایش مشارکت اقلیتها در نظام سیاسی و دادن نقش مستقیم تری به شهروندان در اداره امور، امری ضروری است اما کافی نیست. سومین اصل سیاست فردا از بین بردن تمرکز شدید مراکز تصمیم گیری و واگذاری آنها به خود مردم است (توزیع تصمیم گیری). باید سازمانهای دیگری را جانشین صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و شورای همکاریهای دوجانبه اقتصادی (کومکون) و ناتو و دیگر سازمانهایی از این قبیل کرد و یا آنها را از بنیان دگرگون کرد. باید سازمان ملل متحد را که دیگر فسیل شده و شدیداً گرفتار کاغذبازی است، نوسازی کرد. امروز نهادهای سیاسی بین المللی همان قدر ابتدایی و عقب مانده اند که نهادهای ملی در سیصد سال پیش در آغاز انقلاب صنعتی. عدم تمرکز سیاسی به هیچ وجه دموکراسی را تضمین نمی کند چه بسا که باعث ظهور حکومتهای محلی استبدادی و شریری نیز بشود. چه بسا برخی حکومت های محلی فاسدتر از حکومت های ملی باشند. باید دائماً بر آنها نظارت کرد. اما به هر حال برای جامعه امکان ندارد که فعالیت اقتصادی، ارتباطات و بسیاری از فرآیندهای مهم دیگر خود را نامتمرکز کند، بدون اینکه دیر یا زود نظام تصمیم گیری سیاسی خود را نامتمرکز نسازد. مهمترین حادثه سیاسی عصر ما تقسیم جامعه به دو جبهه است: یکی هواخواهان تمدن موج دوم و دیگری طرفداران موج سوم. اغلب افراد یک پایشاندر این جبهه است و پای دیگرشاندر جبهه مقابل. با تشدید منازعه بزرگ ، آنچه اتفاق خواهد افتاد به هیچ وجه اجرای جدید درامهای انقلابی گذشته نخواهد بود. خلق ساختارهای سیاسی جدید تدن موج سوم به هیچ وجه در قالب یک قیام سراسری تحقق نخواهد یافت. بلکه حاصل هزاران نوآوری و برخوردهایی است که در حوزه های گوناگون و در مکانهای مختلف طی چندین دهه صورت خواهد گرفت. البته شرایط در هر کشوری فرق می کند هرگز در طول تاریخ این همه افراد تحصیل کرده و معقول و مجهز به دانشهای گوناگون وجود نداشته است. هرگز در گذشته این همه افراد نتوانسته بودند سفر کنند ، با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و تا این حد با فرهنگهای یکدیگر آشنا شوند و از هم بیاموزند و بالاتر از همه ، هرگز این همه افراد از تحولات عمیق و پیشرفتهایی که در همه زمینه ها ایجاد شده بهره مند نبوده اند. نخبگان هر قدر هم که روشنگر باشند باز به تنهایی قادر به خلق تمدنی جدید نیستند برای این کار به نیروی همه انسانها نیاز است. هرچه ساختن نهادهای سیاسی بر اساس سه اصل قبلی، یعنی قدرت اقلیت، دموکراسی نیمه مستقیم و توزیع تصمیم گیری ؛ زودتر آغاز شود شانس بیشتری برای انتقال صلح آمیز خواهیم داشت. آنچه مخاطرات را تشدید م یکند سد کردن راه این تحولات است نه خود تحولات. و این دفاع لجوجانه از نهادهای کهنه است که مخاطره را افزایش می دهد.